شاید شبی گذر کنم از ورطه ی خیال
شاید شبی به خاک سپارم تن وصال
شاید در آستانه ی این بیت گم شـوم
شاید برای یک شب و شاید هزار سال
سیب خیال
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنی کوتاه پیرامون آسیب شناسی نگاه غرب به زن
در حمایت از موج وبلاگی " زن غربی را آزاد کنید"
کمی پایین تر از سطوح کف آلود رسانه ای و تبلیغاتی تمدن غرب و در اعماق بحران زده ی فرهنگی و اقتصادی و از همه مهمتر مذهبی جوامع غربی زنان بیش از دیگران در معرض انواع مظالم و مفاسد و بی عدالتی ها دردمندانه در حال گذران زندگی هستند . چیزی که این زندگی تلخ را سیاهتر می کند امتزاج نامبارک این ظلم ها با فقر آگاهی و جهل مرکب این دردمندان بدون درد است . پدیده ای که همزمان - و البته با پیشینه ای درازتر - با موج بیداری در خاورمیانه در جامعه ی غربی در حال گسترش بوده و هست و بهترین نامی که برای آن می توان برگزید موج غفلت می باشد . موجی که طراحان و پدرخوانده های آن با هدف استعمار و به بندگی کشیدن توده ی بانوان راه انداختند و با تبلیغات دروغین و جلوه سازی های غیر واقعی و تئوری سازی های تصنعی بین وضعیت کنونی زنان و استعداد ها و ظرفیت های بی نظیر آنان فاصله های غیر قابل توجیهی ایجاد کردند .
زن غربی امروز در صحن رسانه های رنگارنگ با افتخار و با سربلندی قدم می زند و در خیال متوهم خود در اوج کمال و تعالی قرار دارد و تمام ارزش های خود را بارور کرده است . حال آن که جز هیچ ، سرمایه ای ندارد و تمام هستی و ظرفیت و استعداد بزرگ خویش را به ثمن بخسی به پای هوس مردان قدر نشناس ریخته است و در ذهن خود در این معامله ی ناجوانمردانه سود نیز کرده است . معامله ای بی شرمانه و غیر عادلانه که در آن به ازای بذل اصل سرمایه به او فرصت عرضه ی بیشتر و ارزانتر آن داده می شود!
زن غربی امروز در اوج مظلومیت قرار دارد . او بدون این که بداند تمام استعداد ها و توانمندی های بی مانند خود را که در منوی قابلیت های هیچ مردی یافت نمی شود را نا آگاهانه در مسلخ شهوات و خودخواهی های مردان مزور و سودجو ذبح می کند و غم انگیز تر این که با افتخار این خسران عظمی را به جان می خرد و به تعبیر گویا تر آن را نوش جان می کند!
گاهی این ناآگاهی مزاج عدالت طلب انسان را از آن ظلم ها بیشتر آزار می دهد . امثال این پیوند شوم ظلم و جهل را تاریخ بار ها به خود دیده است . در روایتی امام زین العابدین ( علیه السلام ) دردمندانه در یادآوری واقعه ی عاشورا می فرمایند سی هزار مسلمان فرزند رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را محاصره کردند و قربة الی الله به شهادت رساندند . سیاق کلام حضرت نشان از دردی عمیق دارد . دردی که بواسطه ی جهالت مردمان همواره مهمان سینه ی پدران معنوی بشریت بوده است . زیرا آن ظالمان دوزخی سید جوانان اهل بهشت را با نیت تقرب به خداوند متعال به قتل رساندند .
ظلم آشکار و بی حدی که امروزه و در اوج هیاهوی داعیه های دروغین غرب همراه با زهر جهالت و نادانی به کام بانوان مظلوم دنیا ریخته می شود . بازنده هایی که از سر غروری نابجا خود را فاتحان بزرگ عصر جدید می دانند در حالی که هیچ بازنده ای را توان رقابت با آنان بر سر خسارت و زیان وجود ندارد و همین غفلت و سکر جهالت است که تحمل این ستم های بزرگ را بیش از پیش برای وجدان های بیدار در هر گوشه و کنار عالم سخت و طاقت فرسا می کند .
امواج قابل توجه اسلام گرایی بین بانوان ستمدیده ی غربی ناظر به این نکته است که یگانه راه مبارزه و رویایی با ستمگری هیولای متمدن غرب آگاهی بخشی استراتژیک و موثر به این تشنگان معارف و معالم است . دیو استبداد فرهنگی ریشه ها و پایه های شوم خود را بر جهل و نادانی زنان بنا کرده و بهترین راه شکست دادن این هیمنه ی ظالمانه هجمه ی ریشه ای به رکن آن یعنی ناآگاهی عمومی بانوان نسبت به ارزش ها و قابلیت های آن هاست . زنان باید با حقیقت و ماهیت رویکرد تمدن غرب به آن ها آگاه شوند و بدانند که به تعبیر رهبر حکیم انقلاب این نامعادله و ناموازنه هرگز با هدف سود آن ها یا لااقل یک سود متقابل و منصفانه بین زن و مرد طراحی نشده و زنان بازندگان همیشگی این مسابقه خواهند بود .
بانوی معاصر باید دیده ی بصیرت خویش را بگشاید تا به وضوح ببیند که شیادان فرصت طلب چگونه بساط منافع خود را روی تبرج زنان غفلت زده پهن کرده اند و چگونه از رودخانه ی نادانی آنان ماهی های شهوت و منفعت خویش را صید می کنند . آن چه به نظر می رسد این است که نفس این آگاهی بخشی می تواند نقش بسیار اساسی در تغییر عملکرد بانوان در جوامع غربی داشته و روند آنان را از انفعال به فعالیت ارتقا دهد . در این مرحله زن انگیزه ی کافی را جهت الگوسازی متناسب با شاخصه های خود پیدا خواهد کرد و تبعیت مستضعفانه از الگو های تحمیلی را رها خواهد کرد و به نوعی استقلال هویتی پیدا خواهد کرد .
البته نباید فراموش کرد که ارباب سلطه به این تاثیرات ژرف وقوف کامل دارند و به همین سبب با تمام تلاش در راستای کمرنگ کردن صدای حقانیت و دادرسی فرهنگ دینی و یا واژگونه نشان دادن آن با استفاده از همه ی ابزار های رسانه ای و تبلیغاتی که در اختیار دارند برنامه ریزی و حرکت می کند تا جایی که گاهی به نظر می رسد آنان خیلی بیشتر از بعضی کارشناسان مذهب و داعیه داران فرهنگ دینی از برد بلند معارف وحیانی و آموزه های دینی آگاهی دارند و خطر آن را در کمال جدیت و مراقبت با تمام وجود احساس می کنند . این در حالی است که همانطور که اشاره شد گاهی از درون جامعه ی دینی تریبون هایی به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم مشغول القای نظریه ی واهی کاربردی نبودن مفاهیم دین و جواب گو نبودن آموزه های آن در عصر حاضر هستند که با نگاهی دقیق تر روشن می شود خود نیز به فقر آگاهی نسبت به محتوای بسته ی وحیانی و یا فقدان باور نسبت به معلومات خود در این حیطه دچار هستند . از این جا اهمیت تعمق در گزاره های دینی مربوط به بانوان و جایگاه و شرایط مختلف آن ها و بررسی موقعیت زن در نظام معرفتی اسلام روشن می شود و خلا بزرگ اقدامات لازم مبلغین دینی در نشان دادن بلندی و تعمق نگاه اسلامی به موضوع زن مشخص می گردد که اگر نبود این کاستی ها و قصورات و تقصیرات در این زمینه صدای رسا و محکم اسلام هیاهو های بی محتوای غرب را به خاموشی نشانده بود.
نقطه ی دیگری که بوی کم کاری از آن به مشام می رسد خود بانوان مسلمان هستند که مسلما باید صف نخست مبارزه با این نظام ضد زن را تشکیل بدهند که تحقق این مهم در گرو حرکت هماهنگ و منسجم توده های بانوان فرهیخته در جبهه های مختلف عملیاتی جنگ نرم با این مستکبرین سودجو می باشد و البته لازمه ی اولیه ی این نبرد تقویت آگاهی بانوان و استحکام باور های معرفتی آنان نسبت به ارزش های والای زن می باشد.
آقـا بـیـا و ثـانـیـه هـا را قـرار ده
یک قطره گل برای شروع بهار ده
..........
خاموشی چراغ فرج را علاج کن
آقا ؛ کلید برق جهان را فشار ده !
باید به جـرم عـاشقـی ات اعتراف کرد
بایـد مـیـان حـسـرت تو اعـتـکـاف کرد
..........
تعبیـر خواب زمـزم و کـعبه نگاه توست
باید به دور چشم سیاهت طواف کرد !
ما در تمام عمر مجازات می شویم
قربانی عقاب مکافات می شویم
ما را برای باختن از تو سرشته اند
هر لحظه ای که کیش دهی مات می شویم
محمد عابدینی
1388
ساعت سه تار و عقربه ها ساز می زنند
انگار سیب عمر مرا گاز می زنند
امشب دلم به گفتن یک شعر گرم بود
اما دریـغ، بستر من سخت نرم بود
در ابتدای مصرع اول ربود خواب
از چشم های گرم تغزل قرار و تاب
در بیت خواب قافیه با شب ردیف شد
به به چقدر مصـرع قبلی لطیف شد
پـایین کشید کرکره ی پلک را سپس
پرواز کرد مرغ نگاهم از این قفس
پرواز کرد تا دل مضمون متن ها
ایهام ها، کنایه زدن، عمق بطن ها
شاعر درست در دل رویای نیلگون
ناگاه بی مقدمه گردید سرنگون
ساعت چو روز های دگر روی زنگ بود
شاعر دو ساعتی پس از آن گیج و منگ بود
محمد عابدینی
1390.3.2
من بر کنار گشته ام از مسند حیات
با چای تلخ و شایعه ی شاخه ی نبات
انگار پای ثانیه ها را شکسته اند
این آخرین پلان قصه ی عمر من است، کات!
محمد عابدینی
1388
از چاه شهر تا چاله ی بهشت
سفرنامه ی تصویری روستای چاله
دوربین دوربین نبود
عکاس عکاس نبود
روستا روستا نبود
دوربین گوشی موبایل بود و
عکاس بنده ی حقیر بودم و
روستا بهشت برین بود
روستای چاله
اسمش رو گذاشتن چاله
چون در محاصره ی کوه های سر به فلک کشیده قرار گرفته
دیوار های بلندی که دور تا دور بهشت کوچک ما پاسبانی می دن
تا نخوت شهر راهی به داخل اون پیدا نکنه
فقط هر از چندی
چند تا شهرزده ی دودگرفته مثل ما پیدایمون می شه
تا گرد کفش های آسفالت خورده مون رو
توی فستیوال عطر ها و رنگ ها و طعم های ناب طبیعت بتکونیم
اینچنین شد که از چاه شهر دراومدیم و در چاله ی بهشت افتادیم
در بهشت چاله
دست و پنجه ی بچه های جهادی طلا
رد پاشون روی دیوار خونه ی ما هم به جا مونده بود
تذکر وبلاگی: با کلیک کردن روی تصاویر عکس ها رو با سایز بزرگتر و واضحتر ببینین
این پراید خسته رو دو روز قبل از سفر خریدم
خواستم با بهشت افتتاحش کنم
این پیچ رو خیلی دوست دارم
آخرین پیچ جاده هست
وقتی تموم می شه خونه ی بابایزرگم که اولین خونه ی روستاست نمایان می شه
این هم خونه ی بابابزرگم
خونه ای که با دست های خودش درستش کرده
این هم پارکینگ اختصاصی خونه
بوی بچگیامون توی هوا موج می زنه
به یاد درب های گاراژی ریموت دار شهر
این عکس رو خیلی دوست دارم
یک عالمه ستاره معطر در پهنه ی آسمان سبز گیاهان سوسو می زنن
این جا ورودی مزار شهدای روستاست
روستای ما نسبت به جمعیتش شهدای زیادی داره
هم شهید و هم مفقود الاثر
شهدای بی زائر
شب جمعه های خلوت
این مزار عموی عزیزمه
قبل از این سفر دو بار خوابشو دیده بودم
حرف بسیاره
بمونه
و این هم مزار شوهر عمه ی مهربونم
انقدر مهربون که همه عمو صداش می کردیم
واقعا اگر این ها علف های هرز هستن پس دیگه گل های تزیینی چه معنایی دارن؟
و این گل های زیبا و معطر تقدیم به همه ی میهمان های عزیز سیب خیال
ابرم، ببار، دشت دلم تشنه زار توست
گنجشک روی شاخه ی دل بی قرار توست
زندانی همیشه ی قلب نمور من
روحم به باد رفته، بدان، کار، کـار توست
محمد عابدینی
1388
باید یکى بیاید از اعماق انتظار
باید دگر سپر شود این قرن بى قرار
باید بیاید آن که قرار است بسپرد
حلقوم شوم فتنه گران را به ذوالفقار
محمد عابدینی
1390.2.16