سیب خیال

سکوت علوی و خروش فاطمی

در ازدحام آمد و شد روز های سال، فاطمیه رخصت محترمی است برای درنگی کوتاه تا دفتر معرفت فاطمی را تورقی کرده، روح قدم هایمان را در زلال سیره ی سیده ی بانوان عالمین از کجروی و انحطاط تطهیر کنیم. فرصت ارزشمندی تا گردی از الگو های خاک خورده ی بشریت گرفته شود و نفس فاطمی در پیکره ی اعمال مرده مان دمیده شود. وقتی مناسب تا اندکی بیشتر در سیمای آفتابی بانوی دو عالم دقیق شویم و راز سعادت دنیا و آخرتمان را در منش مطهر مادر خلقت جستجو کنیم.

فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) بی شک اولین شهید راه دفاع از ساحت ولایت بود. شهادت مادر ما یک حادثه نبود. او آنقدر در دفاع از امیرالمومنین (علیه السلام) پایداری کرد که هتاکان حریم ولایت چاره ای جز کوتاه کردن دست پاکش از دامن ولی امرش نجستند. گر چه گاهی امثال این وقایع در تاریخ اهل بیت از زبان محبین سطحی نگر و طالب شور های احساسی زودگذر حمل به علقه های سببی و نسبی می شود. ولی حقیقت این است که بانوی اسلام دیدی بسیار عمیق تر و وسیع تر داشت و دین و ولایت را در معرض خطر می دید و سینه ی خود را سپر این معانی متعالی نمود. البته این کلام علقه های عاطفی شخصی را انکار نمی کند بلکه محدود دانستن نگاه این آسمانیان خاک نشین را در این سطوح نازل، کم لطفی به عظمت روح آن ها می داند. مانند نگاهی که مع الاسف در مورد آیتم های نهضت عاشورا وجود دارد. برای مثال انگار عده ای از ما محبین جز نسبت برادری بین سیدالشهداء و اباالفضل العباس و زینب کبری (سلام الله علیهم) ارتباطی نمی بینیم. حال آن که ساقی کربلا هیچ گاه در گیر و دار وقایع عاشورا تا قبا از لحظه ی آخر و ندای "یا اخا ادرک اخاک" اشاره ای به اخوت خود نمی کند و مدام حسین بن علی (علیه السلام) را با عناوین دینی خود می خواند و او را امام و مولا خطاب می کند. همانطور که در نوشته ی مربوط به ایام محرم هم عرض شد این رفتار حضرت عباس پیامی روشن دارد که ما را علقه های فامیلی در این دشت بلا جمع نکرده بلکه تمسک به حبل متین الهی یعنی امامت و ولایت ما را گرد هم آورده و این جام های بلا را برای ما "احلی من العسل" کرده است. این نکته ی مهم و کلیدی ای است که در تحلیل نهضت فاطمی هم باید دقیقا به آن توجه نمود.

فاطمیه نقطه ی عطف تاریخ اسلام است. بزرگ ترین تفرقه ی تاریخ اسلام از این نقطه شروع شد. نقطه ای که اکثریت غالب امت اسلام راه ثواب را از راه ناثواب نشناختند و بر خلاف تاکیدات و توصیه های صریح و مکرر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ولایت اصحاب را بر ولایت خدا ترجیح دادند. تمام وقایع بزرگ تاریخ اسلام از آن پس همگی به نوعی تحت تاثیر این ماجرای تلخ قرار داشتند. بیست و پنج سال خانه نشینی امیرالمونین (علیه السلام) و شهادت مظلومانه ی ایشان، داستان غم انگیز تنهایی و شهادت امام مجتبی (علیه السلام)، و سرانجام واقعه ی عظیم عاشورا که بی شک منشا شعله های آتش خیمه های اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را می شود در شراره های درب خانه ی مادر بزرگوارشان یافت. به همین خاطر است که دست های معلوم الحالی همواره مترصد حذف این صفحات معنادار تاریخ مسلم اسلام بوده اند و هستند. مادر سادات در این نقطه ی حساس تاریخ بقدری استادانه و رسواگرانه حرکت کرده اند که رسواشدگان مدینه را مجبور کرده اند تا قلم تاریخ را از در دست مورخان بشکنند.

با توجه به مطلبی که بیان شد دو نکته در فاطمیه توجه و دقت ما محبین فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را می طلبد. یکی این که اهتمام ویژه ای به مجالس حضرت بتول داشته باشیم و فضیلت های بیشمار مادر اسلام را از طریق این مجالس منتشر کنیم و یاد دختر پیامبر را زنده نگه داریم. این روند می تواند یک مبارزه ی نرم را با سیاست حذف برخی از به اصطلاح مسلمانان سامان دهد. مجالسی که در آن به دور از مطالب ابداعی و خلاف واقع که عمدتا پیامدی جز کسر شان این بزرگان ندارد فضایل و احادیث و ذکر مصیبت های مربوط به حضرت بیان و تبیین شود. و دوم این که اهداف بلند و ارزشمند بانو در شلوغی احساساتمان نادیده گرفته نشود. یعنی همانطور که نباید یادمان برود به مادر ما جسارت شده نباید چرایی این جسارت و منشاء رخداد آن مورد بی توجهی ما قرار بگیرد. این که حضرت با کدام انگیزه و هدفی خود را در چنین موقعیتی قرار داده اند. هدف حضرت دفاع از ولایت و در نتیجه اصل اسلام بود. همان هدفی که امیرالمونین (علیه السلام) را وادار به سکوت در برابر همه ی این جنایت ها کرد. البته نه سکوتی به معنای فراموشی کلی ماجرا. نه! سکوتی که خود حضرت در توصیف آن می فرمایند: "تیری در چشم و استخوانی در گلو!" یعنی بغضی فروخفته که سینه به سینه به ارث گذاشته می شود تا به وارث حقیقی اش یعنی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برسد و او این بغض کهنه را در برق ذوالفقار خود درمان کند. همین بغض های فروخفته ی عاشورایی و فاطمی است که ما را بیش از پیش تشنه ی ظهور منتقم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می کند و ندبه های ما را پر سوز تر و معنادار تر می کند. بطوری که هر کس لحظه ای از فضای سنگین و غریب مدینه و بقیع را لمس کرده باشد دعای فرج هایش رنگ و بوی ویژه و متفاوت خواهد یافت.

برای روشن تر شدن منظور اشاره ای کوتاه به بستر تاریخی این واقعه ضروری می نمایاند. پس از رحلت پیامبر نهال نوپای اسلام در معرض تهدید های بزرگ داخلی و خارجی قرار داشت و اندک تفرقه ای در داخل حکومت زمینه را برای دشمنان فراهم می ساخت و باعث می شد دیگر نه اثری از شیعه بماند و نه کل اسلام. درک دقیق این موقعیت امیرالمونین (علیه السلام) را بر آن داشت که دم فرو بندد و مبارزه ی منفی و نرم و دراز مدت را بر مخالفت علنی و رویایی مستقیم با حکومت غاصب ترجیح دهد. این سکوت علوی به صورت یک مکمل در کنار آن خروش فاطمی بهترین راهکار بود برای گذار از موقعیت حساس و بحرانی خاصی که در آن روزگار وجود داشت.

همین سیره ی درخشان و هوشمندانه است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار ها و بار ها شان و منزلت این بانوی بهشتی را در قالب احادیثی نورانی در مقابل چشمان کم بینای امت فراموشکار اسلام به نمایش در می آورد. در تبیین مقام ولای حضرت همین بس که در روایتی امام صادق (علیه السلام) در توضیح لیلة القدر آن را به فاطمة (سلام الله علیها) تفسیر می کنند. آری؛ به تعبیر استاد و پدر بزرگوارم در تفسیر سوره ی مبارکه ی قدر و توضیح این روایت همانگونه که قرآن کریم در لیلة القدر نازل شده است یازده قرآن ناطق از دامن مطهر حضرت بتول به دنیای بشریت نازل شده است. در روایتی دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بیان شان بالای حضرت زهرا (سلام الله علیها) می فرمایند وقتی او در محراب عبادت می ایستد و نورش در عرش خدا نورافشانی می کند خداوند به ملائکه اش می فرماید من شما را شاهد می گیرم که شیعه این بانو از آتش در امان هستند. توجه به مفهوم شیعه ما را متوجه این معنا می کند که امان از آتش مشروط به پیروی از ایشان و التزام به سیره ی حضرت می باشد و بی شک یکی از پر جلوه ترین سیره های فاطمی دفاع از ولایت و ولایت مداری بانو است.

این جاست که راه محبین و شیعیان واقعی از مدعیان دروغین جدا می شود. یعنی آن هنگام که کیان ولایت در خطر است هر کس که سینه ی خود را سپر بلا ها نکند ادعایی بیش ندارد. و این که در زمان غیبت و ولایت فقیه هر گاه شعار های ضد رهبری شنیدیم و خون هایمام به جوش نیامد و جان های ناقابلمان را فدای ولایت نکردیم بویی از محبت زهرا (سلام الله علیها) نبرده ایم و چراغ عشق فاطمی در تاریکی دل هایمان روشن نشده است. شیعه ی فاطمه (سلام الله علیها) هیچگاه قدمی از ولی امر عقب نمی ماند و قدمی هم جلو تر نمی گذارد. هر زمان که صلاحدید ولایت بر جهاد باشد جامه ی رزم به تن می کند و هر گاه بر سکوت باشد شمشیر خود را در غلاف به امید روز انتقام نگه می دارد. و این است معنای سیره ی ام ابیها (سلام الله علیها) همانگونه که در مناجات شعبانیه می خوانیم: "المتقدم لهم مارق و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق".

اما گویی نام فاطمه را با مرکب غربت نوشته اند. چه در زمان حیات نورانیش و چه بعد از آن. منزلت فاطمه ناشناخته است. قدر او مجهول است. تاریخ زندگیش در معرض سیاست سانسور مغرضین قرار دارد. قبر او مخفی است. حتی زمان شهادتش هم در هاله ی ابهام قرار دارد. و حتی ذکر او هم غریب است. یعنی بخاطر شرایط ویژه ی جهان اسلام با خیال راحت و بدون محدودیت نمی توان مصیبت آن بانو را بازگو کرد. و سرانجام کار شیعه ی داغدار این است که در غربت غیبت بغض کهنه ی خود را پشت دعا های فرجش و ندبه هایش مخفی کند و به انتظار فرزند غیور حضرت زهرا (سلام الله علیها) بنشیند تا ببیند کجا زانو می زند و برای مادر مفقودالاثرش فاتحه می خواند!

محمد عابدینی
1390.2.6 


به نام خداوند مدینه

و هواپیمایی

که در آن اوج هزاران پایی

خاک از شیشه ی آن پیدا بود

سهراب!

تو از پشت این همه تقویم چه خوب حال دلم را خواندی

از فراز بیش از ده هزار متر ارتفاع

ابر ها را هم اگر می خواستی ببینی

باید گردنت را خم می کردی

و زیر پایت را نگاه می کردی

اما پنجره ی مشامت را که باز می کردی

بوی خاک کوچه های دردمند مدینه

هوای دلت را عوض می کرد

وجب به وجب این دشت خاک آلود اتمفسری را

در جستجوی آسمانمان گشتیم

و سرانجام با دستانی خالی

در جده جاده ی مستقیمی را ترجیح دادیم به آن خطوط هوایی در هم

جاده ای که نشانمان دادند و گفتند

چند کیلومتر آن طرف ترش

می توانیم سراغ آسمانمان را که در آن اوج هزاران پایی گم کرده بودیم

در عمق خاک های بغض آلود شهری آشنا پیدا کنیم.

خدایا!

امشب قرار است چه بیاید بر سر براده های دلم

در این مغناطیس مبهم فاطمی؟

ای پیامبر مهربان خدا

مرا دریاب در طوفان بقیع

کوچک که بودیم در گیر و دار هر دعوایی

خط و نشان بابا هایمان را برای هم می کشیدیم

و رجز می خواندیم که:

بگذار بابایم بیاید!

حالا چشم در چشم این بارگاه خاکی

و رو در روی این قوم عنود با آن بابا های قطورشان

جای خالی بابای جمکرانی ما

چشم هامان را به ضیافت حسرت اشک ها می برد

چپ چپ نگاه می کند انگار چلچراغ          سمت قبور خاکی بی نام بی چراغ

قرار ما و شما (و لعنة الله علیکم)

میان بهت ظهور مهدی آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

آن گاه که تکیه می زند بر رکن حجر

و با اشاره ای بنیاد دیرینه ی ظلمتان را بر باد می دهد

زورتان به ما بچه شیعه ها می رسد

به کبوتر ها که نمی رسد

در مقابل نگاه های بی روح و مرده ی شما

چه سرخوش و بانشاط

به دور لاله های بقیع طواف می کنند.

آقاجان

خودت آن جا بودی و هستی

خودت حال ما و دوستان ما را دیدی و می بینی

تو را به آسمان گم شده ی مادرت زهرا (س) زودتر بیا

زخم غیبت دیگر جان شیعه را بر لب رسانده

اللهم عجل لولیک الفرج

محمد عابدینی
1390 


این کامنتیه که توی وبلاگ آقای ده نمکی گذاشتم

سلام بر آقا مسعود عزیز. ما مثل این تازه به دوران رسیده ها نیستیم که ده نمکی رو با اخراجی هاش شناختن. ما ده نمکی رو از توی سنگر شلمچه می شناختیم. ده نمکی یه رزمنده هست. چه اون وقتی که نوک روان نویس از نفس افتادش رو ها می کرد. چه حالا که پشت ویزور دوربینش خاکریزای دشمن رو دید می زنه و گراش رو می ده به توپخونه ی سینما

آقا مسعود ما هم به وسعت دید تار خودمون یه انتقاداتی بهت داریم. ولی در کل تو یه مردی. مردی که قابل خرید و فروش نیست. مردی که مطمئنم توی برق سیمرغ های بلورین بی بال و پر آرمان هاش رو گم نمی کنه. مردی که قاطی صفر های میلیارد های فروش فیلمش هویتش رو معامله نمی کنه. تو خود سیمرغی آقا مسعود. سیمرغی که از خاکستر سوخته ی حاتمی کیا به آسمون پلان های تیر و ترکش خورده پر می کشه. با کمال احترام به انتقاداتم برات از صمیم دل آرزوی موفقیت در رسیدن به اهداف روشنت رو دارم

محمد عابدینی
1390.1.13 


این چند دوبیتی ناشیانه رو با زبان عامیانه توی تاکسی نوشتم
تا تقدیم کنم به همه ی بر و بچه های باصفای پارسی بلاگ
یه جور خداحافظی پارسی بلاگی!
همونطور که اینجا توی پیامرسان گفتم چند روز دیگه مسافرم

فید مرا یک لایک اگر چسبانده باشی
یا موس خود را روی آن چرخانده باشی

سیب خیالم را اگر بو کرده باشی
یا لااقل یک پست از من خوانده باشی

یک بار اگر با بنده صحبت کرده باشی
یا فی المثل با وب کمت چت کرده باشی

حتی به طور ناگهانی، اتفاقی
وبلاگ من را گاه رویت کرده باشی

قطعا بدان یادت میان خاطرم هست
آن لحظه ای که در مدینه می شوم مست

یا لحظه ای که چشم در چشم بقیعم
یا در طواف هفتم و پیمانه در دست

بی معرفت ها می رود از یادشان دوست
نه آدمی چون من که جانم بسته بر اوست

من یک رفیقی داشتم همواره می گفت:
باید برای دوست باشد دوست چون پوست

به یاد همتون هستم
دعا کنین بتونم از این سفر طلایی کمال استفاده رو ببرم
دوستانی که مایلن نامشون نوشته بشه و اونجا براشون دعا کنم 
زیر این فید یه لایک یادگاری بذارن 

یا علی


دیگر نفس نمانده در این نای سوخته
در این ضمیر خدعه گر خود فروخته

دیگر پری نمانده در این بال سوخته
انگار عقل و عاطفه را هم فروخته

عطر شهید گم شده در شهر سوخته
در کوچه های نام و نشانی فروخته

بانگ فریب می وزد از حلق سوخته
نفرین به فتنه گر که وطن را فروخته

محمد عابنای سوختدینی
1389.12.21 


دروازه‌ها‌ی خاطره را باز می‌کنم
در آسمان حافظه پرواز می‌کنم

فرصت برای گفتن مشروح عشق نیست
آن را به حدّ وسع تو ایجاز می‌کنم

ایمان اگر نیاوردت دل به دین عشق
در پیشگاه چشم تو اعجاز می‌کنم

آن راز را که رمز نهانخانه‌ی دل است
در محضر نگاه تو ابراز می‌کنم

بی‌شک خطاست مکث دلت در جواب عشق
این بار را به حال تو اغماض می‌کنم

محمد عابدینی
1388 


تشنه ی لبیک

انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی

همه ساله توی یه همچین روزایی قافله عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین ع به شهر و  دیار ما می رسه و سفره پر خیر و برکت محرم و  صفر پهن میشه. اما توی ازدحام سر و صدای این قافله مع الاسف خیلی صداها شنیده نمیشه و خیلی چیزا دیده نمیشه و مغفول واقع میشه. گاهی متاسفانه شاهد هستیم سیره امام حسین ع در همین مجالس و محافل زیر پا گذاشته میشه. روی صحبتم فقط با مجلاس عزا نیست. منظورم کلی تره. روی صحبتم با همه محبین سیدالشهداست. روی صحبتم با همه کسانیه که خودشون رو عاشق حسین ع میدونن که ان شاء الله همین طور هم باشه.

توی این ایام خیلی از لبهای تشنه اباعبدالله ع شنیدیم و برای آقا اشک ریختیم و آرزو کردیم که ای کاش در کربلا بودیم و لااقل یه جرعهآب گوارا به لبهای ترک خورده امام میرسوندیم. اما آیا واقعا امام تشنه آب بود یا یاری؟ یا لبیک؟ یا نصرت؟ اون هنگام که امام به عبدالله ابن عمر ملعون میفرماین: اتق الله و لاتدعن فی نصرتی. تقوا داشته باش و یاری مرا فرونگذار. تشنگی امام همون لحظه شهادت وقتی خدمت جد برگوارشون میرسن برطرف میشه اما تشنگی لبیک هرگز! حسین ع هنوز هم تشنه لبیک ماست و ندای هل من ناصر ینصرنی او هنوز هم در گوش بشریت طنین اندازه.

نکته مهم و زیبایی که در حین مطالعه فرمایشات امام به چشم میاد اینه که پیام های عاشوریی و کربلایی حضرت در طول پروسه عاشورا از همان ابتدای سفر در مدینه و بعد در مکه و بعد در کربلا همه و همه عمومی و به تعبیری بین المللی هستن. یعنی اصلا جزئی و موردی و منحصر در زمان خودشون نیست و شامل تموم آحاد مردم در طول زمان و عرض جغرافیا میشه. مثلا امام توی مدینه در جواب ولید ابن عتبه استاندار مدینه بعد از اینکه صفات و شاخصه های خود و یزید ملعون رو بیان میکنن میفرماین: و مثلی لا یبایع مثله.  مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند. خب پرواضحه که این پیام اختصاص به اون موقعیت و اون عصر نداره. این پیام توی همه زمانها کارکرد داره. یعنی هیچ شخصی با سیره و منش و با اهداف حسینی در مقابل شخصی با منش و اهداف یزیدی سر سازش و تسلیم نداره. اینه که امام راحل فرمودن: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. چون اگر حق اباعبدالله الحسین و قیام آون حضرت و عزاداری اون حضرت درست و صحیح ادا بشه همیشه پرچم مبارزه و ظلم ستیزی و استکبار ستیزی در دستهای سینه زنان عاشورا در احتزاز خواهد بود و این همون چیزیه که دشمنان هیچ وقت چشم دیدنشو نداشتن و همواره باهاش مخالف بودن و تحملش نکردن. و گر نه برخی مجالس و محافل رو که نگاه میکنیم میبینیم نه تنها خطری و ضرری یرای ظالمین و دشمنان اسلام نداره بلکه تحویلش هم میگیرن.  مطمئن باشیم هر حرکتی که منجر به ایجاد انحراف در عزاداری امام حسین ع یا به تعبیری سالگرد نهضت امام  حسین ع بشه بخاطر تغییر کارکرد مورد رضایت عمیق دشمان خواهد بود.

بله ... حسین تشنه یاری و لبیک بود. لبیک به امام یعنی چی؟ اصلا بطور کلی لبیک به یک رهبر بزرگ یعنی چی؟ ... یعنی همراهی با او در تحقق اهداف و آرمانهاش. و اساسی ترین هدف امام در وصیت نامشون ذکر شده. همون عبارتی که در ابتدای سخن نوشتم. امر به معروف و نهی از منکر. لبیک به امام یعنی این که ما با امام هم دغدغه بشیم و دغدغه امام امر به معروف و نهی از منکر بود. فرمود: انی احب المعروف و انکر المنکر. من عاشق معروف و متنفر از منکرم. و یا با گلایه فرمود: الا ترون ان المعروف لایعمل به و المنکر لایتانهی نه؟! آیا نمیبینید که به معروف عمل نمیشود و از منکر اعراض نمیشود؟! همراهی با کاروان سیدالشهداء یعنی همراه شدن با آرمانهای حسین ع شاخصی که امام درباره همراهان خود بیان میکنن اونجایی که به محمد ابن حنفیه دربارشون میفرماین: رایهم رایی و امرهم امری. نظر اینها نظر من و قصد اینها همان قصد من است. این یعنی همراه. این یعنی لبیک. این جاست که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معنا پیدا میکنه. یعنی راه امام همیشه ادامه داره. یاوران امام همیشه هستن و دشمنان امام هم همینطور. یعنی کربلا همه جا گسترده است و عاشورا همیشه امتداد داره. یعنی انتخاب بین اباعبدالله ع و یزید همیشه و همیشه پیش پای ما وجود داره. 

حالا و امروز این ما هستیم و این امام حسین ع زمان. امام غائب. امام عصر ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء. این ماییم و این مسلم بن عقیل زمان. ولی فقیه و ولی امر مسلمین حضرت خامنه ای حفظه الله. این ما هستیم و این نامه های آقابیا. و وای بر ما که مدام نامه های آقابیا مینویسیم و آقا نمیاد. این یعنی چی؟ خب معلومه. چون هنوز علی رغم شعار های ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند هنوزم خط نامه هامون کوفیه ... بقول غزوه عزیز: مکتوب میرسید پیاپی ولی دریغ ... خطش تمام کوفی و مهرش فریب بود ... امام منتظر  زمانی میاد که باهاش همراه باشیم. زمانی که نامه های ما صادقانه باشه. زمانی که گفتار و کردار و افکار و قلبهامون با نامه هامون مطابقت داشنه باشه. و مثل مردم کوفه نباشیم که اون مرد خدمت امام عرض کرد: دلهاشون با شماست ولی شمشیرهاشون علیه شماست.  زمانی که باهاش هم دغدغه باشیم. و دغدغه امام چیزی نیست جز دغدغه جد مظلومش اباعبدالله الحسین ع. یعنی امر به معروف و نهی از منکر. یعنی زنده ماندن دین خدا. و به نظر من این معنای واقعی انتظاره. نه فقط آقابیا گفتن که طبق همون جمله معروف حسین ع رو منتظرانش کشتن.

و در این راه بهترین سرنوشتی که میتونه در انتظار یه منتظر باشه ... در انتظار یه همراه باشه ... در انتظار یه لبیک گو باشه شهادته که خود امام فرمود: الا من لحق بی استشهد ... آگاه باشید که هر کس به من بپیوندد شهید خواهد شد.

محمد عابدینی
1389.9.30