هر وقت که غم داشت دلت آه بکش
در قلبِ شبِ سیاه یک ماه بکش
نگذار که زندگی تو را خواب کند
گاهی جلوی پای خودت چاه بکش
محمّد عابدینی
آبان 93
هر وقت که غم داشت دلت آه بکش
در قلبِ شبِ سیاه یک ماه بکش
نگذار که زندگی تو را خواب کند
گاهی جلوی پای خودت چاه بکش
محمّد عابدینی
آبان 93
با این که همیشه فکرِ فردای منی
همواره خودت مشکلِ حالای منی
دنبالِ تو ام که قندِ چایم باشی
از دستِ تو! انگار خودت چای منی
محمّد عابدینی
آبان 93
از دستِ خودم شکسته شد بالِ خودم
عمریست شدم اسیرِ چنگالِ خودم
من گم شده ام... نیست کسی دنبالم
باید بروم خودم به دنبالِ خودم
محمّد عابدینی
آبان 93
آنان که شبیهِ باد بر می گردند
در لحظه از اعتقاد بر می گردند
با شور و شعور می روند... امّا حیف
با مشکلِ اعتیاد بر می گردند
محمّد عابدینی
آبان 93
ما در تمامِ عمر مجازات می شویم
قربانیِ عِقاب و مکافات می شویم
ما را برای باختن از تو سرشته اند
هر لحظه ای که کیش دهی مات می شویم
محمّد عابدینی
1389
به جز تو مَرد در این عرصه نیست شیخ نمر
گناه و جرمِ تو جز عشق چیست شیخ نمر؟
بمان به کوری چشمانِ شومِ آلِ سعود
تو آبروی حجازی... بایست شیخ نمر
محمّد عابدینی
1393.7.28
من هیچ... چشمِ عاشقِ من هیچ... نازنین!
حتّی ربوده ای تو دل از لنزِ دوربین
گاهی به تورِ زلفِ تو... گاهی به دامِ چشم
گهگاه آنچنانم و گهگاه اینچنین...
محمّد عابدینی
1393.7.13
آدمیزاد همین است... دلش می لرزد
چشم می بیند و می خواهد و پا می لغزد
به کجا می رسد این قصّه... بماند... اما
آخرش هر چه که باشد به خدا می ارزد
محمد عابدینی
1392.12.26
بس که دل بردی و بریدی دل... در دل خلق کینه ها داری
قصد دَه روز کرده ای انگار... خانه در زخم سینه ها داری
بُرد بُردِ مذاکراتم را... به دو چشم سیاه می بازم
تو ولی روی میز گیسویت... لشکری از گزینه ها داری
محمد عابدینی
1392.11.29
دیشب قصد کردم یه غزل بنویسم
خواب آلودگی و خستگی رخصت نداد
این شد که یه یه دوبیتی بسنده کردم:
من خسته و بی حوصله ام، لج نکن امشب
کوتاه بیا، خُلق مرا کج نکن امشب
از خیر غزل بگذر و بگذار بخوابم
این عمره ی بی حاشیه را حج نکن امشب
محمد عابدینی
1392.9.17