• وبلاگ : سيب خيال
  • يادداشت : دروازه هاي خاطره
  • نظرات : 2 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    از سنگهاي قيمتي دانه تراشيد

    با يک اشاره هر يکي را کرد خورشيد!

    نخ شد زمان هر دانه را انداخت در آن

    تسبيح او با چهارده دانه درخشيد!

    شيطاني انسان وليکن حد ندارد

    بر سيزده خورشيد عالم سايه پاشيد!

    يا دانه اي را در تشت زر کرد!

    يا اينکه در گودال با نيزه خراشيد!

    اما خدا با بردباري باز رو کرد:

    در انتظار آخرين خورشيد باشيد!


    يه سر ما هم بزنين!

    پاينده و پيروز

    پاسخ

    تشكر از شعر قشنگت ... حتما ميام