جز اين جمله كه بگم خوش به سعادتت چي ميتونم بگم...
پاي تلوزيون وقتي ايشون رو ميبينم منقلب ميشم حالا چه برسه از روبرو ... بزرگ مردي است خدايي
وقتي مهمون وبلاگتون ميشم دلم نميخواد برم بيرون....يه حال و هواي خيلي خاصي داره...تاحالا تو هيچ وبلاگي اين حس رو بيدانکردم...مخصوصا الان....دلم ميخواد گريه کنم....وقتي داشتم ميخوندم انگار رو صندلي ميخکوب شده بودم....ب وجودي که هدفون گوشم بود ولي انگار گوشام چيزي نميشنيدن...فقط چشام کار ميکردن و البته قلب مملو از تلاطمم.....واقعا خوش به سعادتتون...التماس دعا
سلام
سکوت مي کنم تا عطر احساس خاصي که با خواندن نوشته تان وجودم را پر کرد نپرد...