• وبلاگ : سيب خيال
  • يادداشت : مساوي يک آه
  • نظرات : 5 خصوصي ، 47 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام رفيق

    غزل خوبي بود

    مي توانست بهتر هم باشد مثلاً اگر اينطور بود :

    آيا شبي براي دلم ماه مي شوي؟
    يا باز هم مساوي
    با آه مي شوي؟
    سرباز زخم خورده ي شطرنج عشق من!
    يک شب براي دلخوشي ام شاه مي شوي؟

    با کام تشنه بر سر چاهي رسيده ام
    آيا برام يوسف اين چاه مي شوي؟
    در مصرع :

    يک بيت وصف چشم تو ، يک بيت وصف زلف

    يك « تو » به خاطر وزن در آخر نيامده كه اين آدم را تشنه نگه مي‌دارد . يا بايد هر دو ( هم چشم و هم زلف ) « تو » داشت و يا هر دو بدون « تو » مي آمد .
    در بيت :

    سر مي کشد غم از در و ديوار بيت هام
    آيا شريک اين غم جانکاه مي شوي؟

    مصرع اول ضعيف است

    تكرا غم صحيح نيست

    اگر مثلاً مي‌گفتي :

    آتش گرفته است تمام وجود من

    با من شريك اين غم جانكاه مي‌شوي ؟!

    يا چيزي شبيه اين ( يعني مصرع اول شرح آن « غم » بود . زيبا تر مي‌شد .

    البته طبع رواني داري . خدا را شكر كن و از او بخواه بيشتر براي او بنويسي .

    باقي بقايت .

    پاسخ

    سلام به شما ... عجب نکته هاي ظريف و زيبايي! ... واقعا ممنونم ... در يکي دو مورد شايد موافق نباشم ... اما در باقي موارد نقدتون وارد هست ... واقعا از شما تشکر مي کنم به خاطر اين حسن توجه و عمق دقت و ابراز لطف ... بسيار خوش تشريف آوردين ... اميدوارم باز هم نقد ارزشمند شما رو پاي ابيات ناقابلم ببينم