سلام رفيق
غزل خوبي بود
مي توانست بهتر هم باشد مثلاً اگر اينطور بود :
آيا شبي براي دلم ماه مي شوي؟يا باز هم مساوي با آه مي شوي؟ سرباز زخم خورده ي شطرنج عشق من!يک شب براي دلخوشي ام شاه مي شوي؟
با کام تشنه بر سر چاهي رسيده امآيا برام يوسف اين چاه مي شوي؟در مصرع :
يک بيت وصف چشم تو ، يک بيت وصف زلف
يك « تو » به خاطر وزن در آخر نيامده كه اين آدم را تشنه نگه ميدارد . يا بايد هر دو ( هم چشم و هم زلف ) « تو » داشت و يا هر دو بدون « تو » مي آمد .در بيت :
سر مي کشد غم از در و ديوار بيت هامآيا شريک اين غم جانکاه مي شوي؟
مصرع اول ضعيف است
تكرا غم صحيح نيست
اگر مثلاً ميگفتي :
آتش گرفته است تمام وجود من
با من شريك اين غم جانكاه ميشوي ؟!
يا چيزي شبيه اين ( يعني مصرع اول شرح آن « غم » بود . زيبا تر ميشد .
البته طبع رواني داري . خدا را شكر كن و از او بخواه بيشتر براي او بنويسي .
باقي بقايت .