سیب خیال
اخیراً وقتی را اختصاص دادم و فیلمِ لینکلن (2012) اثرِ دیگری از آقای استیون اسپیلبرگ را تماشا کردم. کارگردانی اسپیلبرگ وقتی با بازی درخشانِ دنیل دی لوییس در هم آمیخته بشود نتیجه قطعاً تسخیرِ چشم و ذهنِ هر بینندهای خواهد بود. البته نه بینندههای آگاهی که حواسشان کاملا جمع است تا در گرماگرمِ این شعبدههای سحرآمیزِ سینمایی گنجشکِ رنگشدهای جای قناری قالبشان نشود!
محوریّت در قصّهی این فیلم تلاش آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا برای پایان دادن به جنگِ داخلی آمریکا و تلاش برای تصویبِ سیزدهمین اصلاحیّهی قانون اساسی در جهتِ لغوِ قانونِ بردهداری پیش از پایانِ این جنگ است.
دو تجربهی شاخصِ سینمایی با این موضوع پیش از این فیلم عبارتند از فیلمِ آبراهام لینکلن اثر دی دبلیو گریفیت با بازی والتر هاستون و فلیم آقای لینکلن جوان اثر جان فورد با بازی هنری فوندا با سبک سینمای کلاسیک آمریکا که البته میتوان ساختهی اسپیلبرگ را بسیار درخشانتر از آن دو اثر دانست.
فیلمبرداری چشمگیرِ این فیلم کارِ جانوس کامینسکی است و نویسندگی آن را تونی کاشنر بر اساسِ دو فصل از کتابِ پرفروشِ "تیمِ رقیبان، نبوغِ سیاسی آبراهام لینکلن" نوشتهی دوریس کرنز گودوین برعهده داشته است. کاشنر نویسندهای باهوش و دقیق است که خوب بلد است پیچیدگیها و گرههای موردِ نظر خود را در بدنهی داستان کار بگذارد. مثلاً حتماً برایتان جالب است که در این فیلم از جان ولیکس بوث که در آوریلِ 1865 لینکلن را ترور کرد حتّی نامی به گوش نمیخورد!
البته این تنها حقیقتی نیست که در این فیلم پنهان میشود. در کل میتوان گفت lincoln هم مثل the post که دو ماه پیش در موردش پستی منتشر کردم تلاشی است برای بزکِ چهرهی نادموکراتیکِ آمریکا.
شاید از صراحت و تیزی لحنم خوشتان نیاید و آن را زیادهروی بدانید. امّا اگر قسمتهای پایانی فیلم را تماشا کنید نظرتان عوض خواهد شد. این فیلم با رسالتِ قهرمانسازی در پلانِ آخر با مرگ و البته به تعبیرِ رئیس جمهور اسبق و نیویورکپرستمان سید محمّد خاتمی با شهادت لینکلن به پایان میرسد. لینکلن درست پیش از این پایان قهرمانانه در گفتگو با همسرش بزرگترین آرزوی خود را سفر به اورشلیم عنوان میکند!
البته به نظر میرسد نامزدی کسب 12 اسکار جایزهی مناسبی برای این خوشخدمتی حرفهای به سیاستهای حیلهگرانهی کشور متبوعش به حساب میآید.
محمّد عابدینی
1398.4.18
دیشب مهمان یه نمایش طنز خوب بودم در قزوین بودم. نمایش گردان قاطرچی ها یه تاتر کمدی مفرّح و جذّابه که توسّط بچُههای بااستعداد و باصفای قزوینی اجرا میشه.
اینجا فرصت نوشتاری کافی برای تشکر از تکتک عوامل نیست ولی از آقایان محمودرضا حقیقت ، صادق محمدی و مهدی غلامی به نمایندگی از جمع بابت محبّتهای دیشب و همچنین ایجاد یه تفریح سودمند، لذّتبخش و سالم خانوادگی برای مردم قزوین تشکّر میکنم.
متاسّفانه در بحران مدیریتی کشور، فرهنگ و هنر و رسانه و بطور مشخص سینما و تاتر روزهای خوبی رو سپری نمیکنن. این وسط تاتر از چند جهت در معرض آسیبه. هم بیتوجهی و سیاست رهاسازی فرهنگی از طرف متولّیان این امر. هم عدم استقبال مناسب از طرف عموم مردم.
وقتی این تاتر مثل همین نمایش گردان قاطرچی ها یه نمایش کمدی در حوزه #فاع مقدس باشه ضلع سوّمی هم اضافه میشه و این مثلث بیمهری رو تکمیل میکنه و اون هم کملطفی و بیمهری نهادهای ارزشی مرتبط با این مقولهی مهم هست. باید اعتراف کنیم در آغاز دهه پنجم انقلاب گاهی درک هنری و رسانهای در مواردی انگار هنوز به بلوغ ابتدایی خودش هم نرسیده و هنوز با ضدّارزش دونستن طنز و نمایش و امثال اون شرایط رو به سمت دیوارکشیهای نامبارک و موهوم بین انقلاب و هنر سوق میده.
البته قطعا این کار خالی از اشکال نیست و خود عوامل هم متواضعانه به این مسئله اقرار داشتن. ولی خب پیشنهاد بنده حمایت عملی و دلگرمی دادن در کنار نقد دلسوزانه است. بهر حال به همه دوستان خوبم پیشنهاد میکنم این تاتر خوب رو ببینن و نظراتشون رو در صفحه رسمی این گروه در اینستاگرام به آیدی comedikhanevadegiqazvin منعکس کنن.
محمد عابدینی
1398.4.10
مرا کیفیّت چشم تو کافیست
خط: محمّد عابدینی
98/2/3