سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

این شعر کوتاه و ناشیانه و ناقابل رو سال گذشته به درخواستیک از بزرگواران به صورت فی البداهه نوشتم و تقدیم کردم
ولی بعد ها دیدم توی وب پر شذه و بار ها پیامکش هم برای خودم اومد!
لذا فکر کردم بهتر باشه توی وبلاگم هم ثبتش کنم تبسم
میلاد مسعود بقیة الله العظم رو به همه ی میهمانان عزیز سیب خیال تبریک می گم

با سلام ای آقا
 شبتان مهتابی
 روز میلاد شما در پیش است
 عرض تبریک آقا
 و کمی بیتابی
 چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد!
 کوچه ها منتظرند
 دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر
 پس چرا دیر آقا؟!
 ای نفس ها به فدای کف نعلین شما!
 اندکی تند قدم بردارید!

محمد عابدینی 1390

 

این غزل ناشیانه ولی عاشقانه رو تقدیم می کنم به مادر ایران
حضرت فاطمه ی معصومه (سلام الله علیها)

از نیمه شب گذشته و در جستجوی تو
من را کشانده سمت حرم آرزوی تو

جایی میان مسجد اعظم نشسته ام
مایل شده ست قبله ی قلبم به سوی تو

انسان سیب خورده چو مس می شود طلا
با کیمیای معنوی گفتگوی تو

فیض زلال فیضیه ... دار الشفای عشق
یک جرعه بود حوزه ی قم از سبوی تو

می ایستم به شوق تماشای گنبدت
هر روز صبح ... کنج ارم ... روبروی تو

زل می زنم به گنبد و پر می کشد غزل
طبعم پناه می برد از من به کوی تو

لبخند مهربان تو بانو سرودنی ست
پر کرده حجم شعر مرا عطر و بوی تو

محمد عابدینی
1391/3/11


 

آیا شبی برای دلم مااااه می شوی؟
یا باز هم مساوی یک آاااه می شوی؟

سرباز زخم خورده ی شطرنج عاشقی!
یک شب برای دلخوشی ام شاه می شوی؟

با کام تشنه بر سر چاهی رسیده ام
یوسف ترین ترانه ی این چاه می شوی؟

یک بیت وصف چشم تو ، یک بیت وصف زلف
با من در این مشاعره همراه می شوی؟

سر می کشد غم از در و دیوار بیت هام
آیا شریک این غم جانکاه می شوی؟
محمد عابدینی
1391/2/30

محمد عابدینی

این غزلواره ی اعتراض رو تقدیم می کنم به همه ی شاعرنماهای خودشاعرپندار مثل خودم

..........

آسمانی ابری و حال تضرع داشتیم
از غزل های تو بیش از این توقع داشتیم

شاید از بدبینی ما بود ، شاید بی دلیل
از مرور شعر تو حس تصنع داشتیم

رحممان آمد و گر نه روز ها با اعتراض
روبروی بیت های تو تجمع داشتیم

تا نریزند آبرومان را رفیقانی چو تو
از تو و شعر تو اعلام تبرء داشتیم

این غزل را پتک کردیم و به شعرت کوفتیم
غم مخور! از نقدمان قصد تنوع داشتیم

محمد عابدینی
1391/2/30


سلام به شما برادر عزیز یا خواهر بزرگوار که مهمون افتخاری "سیب خیال" هستین

خوش تشریف آوردین

ممنون که باغ سیب های خیالی من رو برای گشت و گزار سایبری خودتون انتخاب کردین

توی این پست می خوام چند تا از شعر های قدیمی کوتاهم رو بذارم

شعر هایی که شاید زیاد در حد و اندازه های پست وبلاگی نباشن

پیشاپیش اعتراف می کنم بیشتر این شعر ها استاندارد ادبی و فنی ندارن

اگه سیب کال شعرهام رو گاز زدین و بهتون مزه داد طعمشون رو برام بنویسین

.....

نوسان دلم از جنبش سرخ دل توست
می پرد کنتورم از برق نگاهت هر دم

شهر آباد دلم هر چه مقاوم باشد
می شود بر اثر زلزله ی یادت بم

گرچه خورشید مرا از دل صبحم بردند
من غزلخوان شب چشم غزلخوان تو ام

.....

دوباره می شوم از یاد روی تو دلتنگ
منی که می کند از دوری تو فکرم هنگ

علاج می کندم گاه نغمه ی یک زنگ
و یا صدای پیامی به شکل یک آهنگ

تمام زندگی ام می شود به زنگ تو لنگ
بپاش از کرمت روی بوم قلبم رنگ

.....

"سیب خیال" روی تو را گاز می زنم
نام تو را که می شنوم ساز می زنم

یک آن ز "آسمان خیالم" عبور کن...
دیوانه وار دست به پرواز می زنم!

.....

میان صفحه ی وبلاگ خود نوشتم "سیب"
شروع شد این ماجرای گنگ و غریب

"خیال" را که پس از سیب خط خطی کردم
چکید از صفحاتم صدای پای حبیب

نگاه ملتهبم روی دشت ال سی دی
و من مسافر این دکمه های بی ترتیب

بیا کمی بنشین خسته ای نگاهی کن
به این مطالب آشفته و نچسب و عجیب

.....

شب ها به یاد روی تو من قاط می زنم!
چنگی به ریسمان مناجات می زنم

از شدت تعشق! و در اوج اعتشاق!
خود را به سیم برق 40 وات می زنم!

.....

من بر کنار گشته ام از مسند حیات
با چای تلخ و شایعه ی شاخه نبات

انگار پای ثانیه ها را شکسته اند
این آخرین پلان قصه ی عمر من است ... کات!

.....

امشب بیا کمی بنویسیم از پدر
تا تلخی تمام قلم ها شود به در!

یک بیت می رود به المپیک شعر ها
وقتی ردیف و قافیه اش می شود پدر!

.....

ساعت میان ثانیه ها گیر کرده بود
دردی غریب روح مرا پیر کرده بود

در حال رد شدن ز خیابان عاشقی
ماشین روزگار مرا زیر کرده بود

.....

سیاهی یا سفیدی؟ چیست تکلیف؟
تناقض های چشمت منطقی نیست!

.....

فعلا همین قدر بسه

اگه استقبال کنین باز هم از این مدل پست ها می گذارم

لطفا فقط نظر کلی ندین ... بگین که کدوماشون "احیانا" خوبن و کدوماشون بد