سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

سلام به تو

تو که قایـم شده ای

پشت دیوار های بلند دلم

تو

تو که گم شده است

عطر مسکرت

در ازدحام نفس های مشتاقم

تو که دیگر حالا صدای پر زدنت

از همین نزدیکی ها به گوش می رسد

شاید از سمت مغرب سرزمین سینه ام

تو که ...

. . .

پس کجایی عزیز؟

دل مشرق آسمان نگاهم لک زده برای طلوع تو

و تو چه بی خیال

آن سوی رویا های نیلگون من

نشسته ای و انگشت عشق آلودت را

در آستانه ی دریای دلم می چرخانی و

می چرخانی و

سوره ی طوفان را برقلب متلاطم من نازل می کنی

و این طوفان چه می کند با دل من

و این صدا

صدای نرم قدم های تو

چه می کند با دل من

داری آهسته آهسته قدم بر می داری

صحن آرزو های مرا طی می کنی

و به ملکوت آسمان بارانی چشمان من هبوط می کنی

و من

با کوزه ای پر از تشنگی در دست

چشم به راه امواج غزلخوان چشم های راز آلود تو ام

محمد عابدینی
دوشنبه
شب نیمه ی شعبان
1432 هـ ق


آقاجان

بار ها

نام‌‌ تو را

بر پیشانی‌ بلند آفتاب ‌خوانده‌ ایم

بار ها

میان‌ چک‌ چک ‌قطره‌ های ‌باران

صدای ‌طرد دانه‌ های ‌تسبیحت ‌را شنیده‌ ایم

بار ها

میان ‌ستاره‌ ها تو را گم ‌کرده‌ ایم

‌و سراغت ‌را از قاصدک‌ ها ‌گرفته‌ ایم

سال‌ هاست ‌چشم ‌گذاشته‌ ایم

و تو قایم ‌شده‌ ای

ما بازی ‌را باختیم ‌آقا

از پشت ‌دیوار غیبت ‌بیرون ‌بیا

محمد عابدینی
1385 


آقاجان

آه‌ ها

در ازدحام‌ درد‌ ها

راه‌ حنجره‌ ها را گم‌ کرده‌ اند

واژه‌ ها

با زنبیل‌ های‌ خالی

از بازار ملکوت‌ باز گشته‌ اند

و تمنا‌ ها

بر دامن‌ ظهور چنگ‌ زده‌اند

آقاجان‌ برگرد

محمد عابدینی
1385