سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

 

آیا شبی برای دلم مااااه می شوی؟
یا باز هم مساوی یک آاااه می شوی؟

سرباز زخم خورده ی شطرنج عاشقی!
یک شب برای دلخوشی ام شاه می شوی؟

با کام تشنه بر سر چاهی رسیده ام
یوسف ترین ترانه ی این چاه می شوی؟

یک بیت وصف چشم تو ، یک بیت وصف زلف
با من در این مشاعره همراه می شوی؟

سر می کشد غم از در و دیوار بیت هام
آیا شریک این غم جانکاه می شوی؟
محمد عابدینی
1391/2/30

سیب خیال

رفت و چمدانِ خویش را با خود برد
احساسِ نهانِ خویش را با خود برد

از آنِ خودش کرد جهان را دربست
آن گاه جهانِ خویش را با خود برد

دل ها همه شیدای نگاهش بودند
شـیداشدگانِ خویش را با خود برد

بـغـضی ازلـی قـیمتِ لـبخـنـدش بود
لـبخـنـدِ گرانِ خـویـش را با خـود برد

پـایـیز ردیـفِ بـیـت هایش شـده بود
اشعارِ خـزانِ خـویـش را با خـود برد

محمد عابدینی
1391/1/14


باطل نمی شود اثرِ سحرِ چشم هات
جـادوی جـاودانی گـرمای دسـت هات

با خود به اوج می برد الفاظِ شعر را
امـواجِ ابـر و بـادِ رهـا بینِ زلـف هات

یک اسـتـکان سـتاره ی دنباله دارِ داغ
در کهکشانِ قهوه ای پشتِ پلک هات

در عـمقِ غـمزه ها و اشارات و برق ها
دارند صد قصیده ی رندانه چشم هات

در جستجوی قـافیه هـستی ولی مـدام
گم می شوند قافیه ها بین اشک هات
!

محمد عابدینی
1390/8/8