آقـا بـیـا و ثـانـیـه هـا را قـرار ده
یک قطره گل برای شروع بهار ده
..........
خاموشی چراغ فرج را علاج کن
آقا ؛ کلید برق جهان را فشار ده !
آقـا بـیـا و ثـانـیـه هـا را قـرار ده
یک قطره گل برای شروع بهار ده
..........
خاموشی چراغ فرج را علاج کن
آقا ؛ کلید برق جهان را فشار ده !
باید به جـرم عـاشقـی ات اعتراف کرد
بایـد مـیـان حـسـرت تو اعـتـکـاف کرد
..........
تعبیـر خواب زمـزم و کـعبه نگاه توست
باید به دور چشم سیاهت طواف کرد !
ما در تمام عمر مجازات می شویم
قربانی عقاب مکافات می شویم
ما را برای باختن از تو سرشته اند
هر لحظه ای که کیش دهی مات می شویم
محمد عابدینی
1388
من بر کنار گشته ام از مسند حیات
با چای تلخ و شایعه ی شاخه ی نبات
انگار پای ثانیه ها را شکسته اند
این آخرین پلان قصه ی عمر من است، کات!
محمد عابدینی
1388
ابرم، ببار، دشت دلم تشنه زار توست
گنجشک روی شاخه ی دل بی قرار توست
زندانی همیشه ی قلب نمور من
روحم به باد رفته، بدان، کار، کـار توست
محمد عابدینی
1388
باید یکى بیاید از اعماق انتظار
باید دگر سپر شود این قرن بى قرار
باید بیاید آن که قرار است بسپرد
حلقوم شوم فتنه گران را به ذوالفقار
محمد عابدینی
1390.2.16
دارد هوای ثانیه ها سرد می شود
انگار شا خه های غزل زرد می شود
مصراع های حنجره ام آه می کشند
مضمون بیت ها همگی درد می شود
محمد عابدینی
1390
امشب به پای ثانیه ها هم قرار نیست
گویی برای گفتن شعر اختیار نیست
بر صفحه ی سپید زمستان نوشته ام:
در برف های غربت من ردّ یار نیست
محمد عابدینی
زمستان 1389
چشمم برای دیدنت اصرار می کند
این لب برای گفتن تو کار می کند
پایم که جز به سمت تو جایی نمی رود
قلبم تپش به شوق تو دلدار می کند
محمد عابدینی
1389
بغضم به جز شکسته شدن چارهای نداشت
باران گرفته بود ولی قطرهای نداشت
مضمون میان دشت دلش موج زد ولی
شاعر برای مثنویش واژهای نداشت
محمد عابدینی
1384