سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

روزشمار محرّم

زخمی عمیق داغِ تو بر دل نشانده است
عشقِ تو کار را به کجاها کشانده است؟

جوری دلم گرفته که انگار محتشم
بالای منبرِ غزلم روضه خوانده است

حسّی غریب... خواهشی از جنسِ آسمان
از بامِ شعر، مرغِ دلم را پرانده است

در حسرتِ عزای تو تقویمِ قلبِ من
ذی‌القعده را به ماهِ محرّم رسانده است

دارد به گوش می‌رسد از دور نوحه‌ای...
تا ماهِ ماتمِ تو چهل روز مانده است

محمّد‌عابدینی
31تیر98


اصلا این ماه عجب حال و هوایی دارد
رمضان در دلِ خود کرب و بلایی دارد

کامِ خشکیده و لب های ترَک خورده ی ما
در تبِ روضه ی تو شور و نوایی دارد

پای سجّاده ی اِحیا و مناجات و سحر
جز ولای تو دلِ ما چه دعایی دارد؟

بار ها عهد شکستیم و تو با ما ماندی
چه کسی جز تو چنین مهر و وفایی دارد؟

مال و جان؟... همسر و فرزند؟... قبول است آقا
کربلایی شدنِ ما چه بهایی دارد؟

دست می گیرد و دل می برد و می بخشد
این حسین کسیت که این گونه عطایی دارد؟

گوشه ی مسجدمان عطر عجیبی پیچید
مجلسِ روضه عجب حاشیه هایی دارد

دلمان لک زده یک بار زیارت برویم
دلِ غمدیده ی ما نیز خدایی دارد

با لبِ تشنه و در گرمی ظهرِ رمضان
بردنِ نامِ تو آقا چه صفایی دارد

محمّد عابدینی
1393.5.2


تفسیر عاشورایی

قـرآن را تـفـسـیـر کـردنـد
آیــه آیــه ...
شـرح کـردنـد ...
شـرحـه شـرحـه ...
ورق ورق ...
اربــا اِربــا ...

پی نوشت:
متن بالا که در قالب یک پیام در پیامرسان منتشر شده بود سال گذشته رتبه دومِ پنجمین دوره ی
 طرح ملی وبلاگنویسی بوی سیب در رشته ی ریزنوشته های عاشورایی به دست آورد


 

لبیک یا حسین

شب عاشورای حسینی ... خیابان ها شهر ما ... دسته های عزاداری در جنب و خروش ... صدای مرا می شنوی برادر؟ ... این هیاهو ... این صداهای جور و واجور ... این طبل های تو خالی ... این شیپورهای از نفس افتاده ... آیا اجازه خواهند داد صدایم به گوش تو برسد؟ ... آیا فرا تر از این ازدحام شلوغ طنین صدای امام شهیدت را می شنوی؟ خوب نگاه کن! آیا بین این همه گوش که پر شده اند از صدای طبل و شیپور ... گوشی شنوا پیدا می کنی تا صدای "هل من ناصر" امامت بدون لبیک نماند؟ 

ببین برادر! حافظه تاریخ پر است از ندا هایی که تا ابد در گوش بشریت طنین خواهند انداخت و بنی آدم هیچ گاه نخواهد توانست این ندا های حیات بخش را از یاد ببرد. کی بشر خواهد توانست ندای "این عمار" امیر المومنین (ع) را فراموش کند؟ تا انسان در این پهنه خاکی نفس می کشد جان عمار ها تشنه لبیک گفتن به این فراخوان فراتاریخی و فراجغرافیایی است. از همین قبیل است ندای هل من ناصر ینصرنی سید الشهداء (ع) که اختصاص به هیچ زمان و مکانی ندارد و مخاطبش همه انسان های آزاده در طول تاریخ و عرض جغرافیا هستند.

اندکی دقت در مفهوم نصرت و تعبیر لبیک جلوه ای بزرگ از مظلومیت سید شهیدان عالم و شهدای کربلا را برای ما نمایان می سازد.به طور کلی رهبران بزرگ همیشه برای حرکت خود اهداف و آرمان های مشخصی تعریف می کنند و پیروزی و شکست آن ها در ارتباط مستقیم با تحقق همین اهداف یا عدم آن ها رقم می خورد.اما هدف و یا به تعبیری صحیح تر اهداف ابا عبد الله الحسین (ع) چه بود؟ وقتی به وصیتنامه، سخنرانی ها، نامه ها و دیگر بیانات امام در طول این حرکت مراجعه می کنیم در می یابیم که احیای دین، احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و احیای سیره همه جانبه ی نبوی از جمله اهداف امام و دیگر شهدای کربلا هستند.

حالا خوب نظر کن و ببین! چه کسی در صحنه نبرد عاشورا پیروز شد و چه کسی شکست خورد؟ همان طور که خود امام فرمود: "نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون اینا احق..." . اگر امروز در اقصی نقاط عالم طنین اذان و شهادتین بلند است محکم ترین دلیل است بر پیروزی قاطع حسین (ع).البته به نظر می رسد تعبیر بهتر این است که به جای تعیین پیروز این نبرد بگوییم این جهاد همچنان ادامه دارد و صحنه این جنگ بین حسینیان و یزیدیان همواره رو به سوی سلحشوران تاریخ گشوده است.مستند این ادعا این است که همیشه حسینیان هستند و همیشه یزیدیان هم حضور دارند و حسینیان به تاسی از سید و سرورشان هیچ گاه دست بیعت به یزیدیان نخواهند داد و به همین خاطر این جنگ تا همیشه ادامه خواهد داشت.

حال این ما هستیم و این انتخاب بزرگ همواره در مقابل ماست و دو راهی دنیا و کربلا همیشه پیش پای ما قرار دارد. لبیک به حسین و تمسک به حبل محکم الهی یا غرق شدن در منجلاب هوی و هوس این دنیای سخیف و در یک کلام پاسخ دادن به فرمایش امام آن گاه که به عبد الله بن عمر فرمود: "اتق الله یا ابا عبد الرحمن! و لا تدعن نصرتی".در این مرحله باید به این پرسش پاسخ داد که یاری حسین در چیست و چگونه می توان استنصار او را لبیک گفت. اما پیش از پاسخ به این سوال طرح یک نکته ظریف و مختصر ضروری است و آن این که در عالم واقع و حقیقت این امام نیست که محتاج یاری ماست. این ماییم که نیازمند یاری اوییم. مگر نه این است که او را سفینه النجاه خوانده اند؟ چگونه است که کشتی نجات خود نیازمند یاری باشد؟!

بله ... این ماییم که نیازمند دستگیری حسینیم و اگر او این ندا را سر داد نشان گر اوج اشتیاق او برای هدایت امت اسلام و یاری رساندن به جامعه اسلامی بود که بواسطه انحرافات وسیع و گسترده در همه جوانب آن در بستر احتضار حیات روحانی قرار داشت.صحبت بر سر شیوه یار امام بود. همانطورکه بیان شد هر رهبری از حرکت خود هدفی و یا اهدافی دارد و یاری رساندن به او در قالب گام برداشتن در راستای تحقق اهداف اوست و اهداف امام را هم که متذکر شدیم. اینک این ماییم و این آرمان حسین (ع). که اگر در امتداد آن قدمی برداریم بی شک در قیام حسین بن علی (ع) سهیم و شریک خواهیم بود و نام ما را هم در زمره سربازان عاشورا خواهند نوشت.

اما مع الاسف در اذهان عموم آنچه از شنیدن نام حسین و اباالفضل متبادر است فقط لب های تشنه است و خون های به زمین ریخته شده و دریغ از اندکی تامل و تفکر پیرامون این که این خون های مطهر به کدامین انگیزه و هدفی بر زمین ریخته شده اند و این لب های خشک و ترک زده به چه شوقی مدام جماعت اشقیا را تا آخرین لحظات مخاطب قرار می داده اند؟ دستان اباالفضل العباس (ع) به چه داعیه ای از تنش جدا شد؟ آن گاه که لحظه ای قرار می گیرد و چشم می دوزد به دست قلم شده اش بر روی زمین و با صدایی محکم ندا می دهد که: "و الله ان قطعتموا یمینی ... انی احامی ابدا عن دینی".

آری برادر! باب الحوائج در این کلام لفظ "ابدا" را بی هدف به کار نبرده است. یعنی درست است که او تا دقایقی دیگر جام شهادت را سر خواهد کشید ولی نام اباالفضل (ع) و مکتب عباس (ع) قرار است تا ابد از دین خدا حمایت کند و وای بر ما که در ایام محرم به نام اباالفضل (ع) علم مسیحیان را در کوچه و خیابان بلاد اسلامی بلند می کنیم و وای بر ما که چه دردی را بر قلب عباس بن علی (ع) وارد می کنیم. وای بر ما اگر روزی برسد که اهداف حسین (ع) و عباس (ع) را زیر پای دسته ها و مجالس عزاداری حسین (ع) و عباس (ع) ببینیم.

 همان طور که حتما به گوشت خورده است حسین (ع) تشنه لبیک بود نه آب. لب های نازنین حسین (ع) بلافاصله پس از شهادت به دستان پیامبر (ص) سیراب شد اما تشنگی او برای لبیک و برای هدایت امت پیامبر (ص) و برای تحقق اهداف بلندش همچنان باقیست. بانگ رحیل کاروان حسین (ع) همچنان جاریست. عبدالله بن عمر ها همچنان به سردی نفس می کشند. سایه شوم عبد الله بن زبیر ها همچنان بر دوش امت اسلام سنگینی می کند و شمر و ابن زیاد و عمر سعد و یزید و یزیدیان (لعنه الله علیهم اجمعین) همواره بر روی کره خاکی وجود دارند و در مقابل، حسین زمان امام منتظر (عج) همچنان منتظر لبیک ماست و وای بر ما و نامه های "آقابیا"ی ما که اگر بقول غزوه عزیز مهرشان فریب و خطشان کوفی نبود دوران غیبت این همه به درازا کشیده نمی شد و این است اشاره ای به ارتباط عمیق و وسیع مفهوم انتظار و عاشورا که در این مختصر مجال پرداختن بیشتر به آن نیست.

مهم این است که حسین زمان و حسینیان زمان را بشناسیم؛ به حسینیان ملحق شده و به یاری حسین عصر بپردازیم و در مقابل یزید و یزیدیان با همه گروه بندی های مختلف و همه جریان های متفاوتشان را بشناسیم و لحظه ای از جهاد در مقابل آن ها باز نایستیم که این مهم محقق نمی شود مگر با قدرت بصیرت که بتوانیم از ورای غبار فتنه های آخر الزمانی نور حقیقت را ببینیم و امام خویش را بشناسیم که پیامبر فرمود: "من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه"پس خوب دقت کن که انتظار مهدی موعود (عج) فقط با "آقابیا" گفتن نیست. باید آستین بالا زد و در راه اهداف حسین (ع) و اعتلای دین خدا تلاش کرد.

ذکر این نکته نیز برای فهم بهتر مطلب خالی از لطف نیست که دقتی اجمالی در بیانات امام در طول این نهضت روشن می سازد که پیام ها و سخنان کلیدی امام هیچ کدام محصور به حصار زمان و مکان نبوده اند و این ظرافت حتی در الفاظ امام نیز مراعات شده است. امام در استانداری مدینه خطاب به ولید بن عتبه می فرماید: "مثلی لا یبایع مثله!" سیدالشهداء (ع) خود را در مقابل وجود بی مقدار یزید قرار نمی دهد و با این عبارت هم حقارت یزید را جلوه می دهد و هم فراتاریخی بودن این پیام را به همگان نشان می دهد. یعنی در طول تاریخ و در پهنه زمین هر کسی که مرام حسینی داشته باشد با امثال یزید سر سازش نخواهد داشت و این یک اعلان جنگ همیشگی بین این دو مرام و مسلک تا همیشه تاریخ تلقی می شود. به نظر می رسد علت اهتمام ائمه به اقامه عزاداری برای سید و سالار شهیدان به صورت ویژه هم همین امر مهم و حیاتی باشد. زیرا اگر این مکتب بین جامعه اسلامی اشاعه شود و پیام حسین (ع) به خوبی برای مردم و عزاداران تبیین شود مجالس عزاداری تبدیل خواهند شد به بزرگ ترین مهد مبارزه با ظالمین زمان و پرچم جهاد و مبارزه همواره بر دوش سینه زنان و عزادارن و هیئتی ها به احتزاز در خواهد آمد.

به همین خاطر است که در هر برهه که هیئات و محافل حسینی در مسیر صحیح خود حرکت کرده اند و به ایفای رسالت عاشورایی خود پرداخته اند کانون بغض و کینه مستکبران و ظالمین جهان شده اند. علت روشن است. چون هدف امام شهید اقامه معروف ها و مبارزه با منکر ها است چنان چه خود می فرماید: "الا ترون ان المعروف لایعمل به و المنکر لا یتناهی عنه؟!"و یکی از بزرگترین مصادیق منکر همانا ظلم و استکبار و استعمار است آن هم در سطح جهانی و بین المللی و سینه زن امام حسین به واسطه تعهد خود نسبت به آرمان های امام هیچ گاه در مقابل این منکرات بزرگ ساکت و بی تفاوت نخواهد نشست.او هیچ گاه در مقابل اقامه معروف های بزرگ مانند اقامه صلاه و اقامه حدود الهی و اقامه حکوت اسلامی و گسترش ولایت الهی فقیه بی تفاوت نخواهد نشست و در راستای احیا و اقامه این معروفات لحظه ای از پای نخواهد نشست.

این ویژگی ها که اختصار بیان کردیم از نگاهی دیگر شاخصه های مفهوم بسیج و بسیجی نیز می باشند و اصولا یک بسیجی واقعی با همین خصوصیات و ممیزات تعریف می شود. یعنی یک عنصر فعال از جامعه که در مقابل مصالح و مفاسد جامعه خویش بی تفاوت نیست.اما یاری دین خدا و ولی خدا تا چه حدی؟ این را نیز باید از همسفران قافله حسینی آموخت آن گاه که جانشان را در مقابل چشمان امامشان فدا می کردند و باز از او می پرسیدند آیا ما به تکلیف خود عمل کرده ایم؟! و من و تو با کوله باری سنگین از ادعا نشسته ایم و در راه حسین قدم از قدم بر نمی داریم. آری ... راه حسین راه شهادت و جانبازی است و عافیت طلبان را کاری با حسین نیست که خود سید الشهداء فرمود: "فان من لحق بی استشهد" و یا آن جا که خطاب به اهل بیتش فرمود: "استعدوا للبلاء" آری ... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله ...

محمدعابدینی
12/11/1389


نذر شهید کربلا که یک ماه دیگر مسافر شمشیر هاست...

یک ماه دیگر

مشعر ... عرفات ... عجب منایی داری
از زمـزم غـم چـه چـشـمه هایی داری

ایـن عـیـد سـعـیـد هم به قـربان تو باد
یـک مـاه دگـر چـه روضـه هـایـی داری

محمدعابدینی
1391/8/5


نامش را گذاشته بودند عبدالله اما در گوشه و کنار زندگی پر فراز و نشیبش که جستجو می کنی اثری از عبودیت واقعی و بندگی خدا پیدا نمی کنی. البته حساب ظاهرش جدا بود. دهان را که باز می کرد روایات نبوی بود که در راستای توجیه اعمال و افکارش به کار بسته می شد. عبدالله از آن قماش چهره هایی است که به واسطه ی ویژگی های مختص به خود الگویی از یک جریان دوچهره ارائه می دهد که از فراز عصر ها و نسل ها قابل انطباق بر آحاد امت اسلامی است و همین مسئله انگیزه ای مناسب برای پرداختن به شاخص های شخصیتی و جریانی این فرد جهت تطبیق بر عبدالله های معاصر و تحلیل ساختارشناسانه پیرامون ماهیت جریان هان های سیاسی و اجتماعی حاضر ایجاد می کند. صحبت درباره ی یک آقازاده ی رفوزه است: عبدالله بن عمر بن خطاب! مناسبت این نوشته حکایت دیدار وی با حضرت سیدالشهداء (ع) است که مفاد آن با توجه به ماهیت واقعی عبدالله می تواند نکات و عبرت های زیادی را به ارمغان داشته باشد. جهت فهم عمیق تر و تصویر سازی مناسب تر از فضای این گفتگو نگاهی اجمالی به کارنامه ی سیاسی عبدالله بن عمر خالی از لطف و حتی ضرورت به نظر نمی رسد.

در سال 35 هجری و در شرایطی که شدت فساد و انحراف در حکومت، پایانی خونبار را برای خلیفه ی سوم رقم زد توده های امت پیامبر تحولی بزرگ در سیر سیاسی دنیای اسلام به وجود آوردند و بر خلاف همه ی پیش بینی ها بعد از 25 سال سرگردانی و تحیر دوباره به محور اصلی اسلام یعنی ولایت بازگشتند و ردای خلافت را بر دوش علی بن ابی طالب (ع) انداختند. در این اوضاع و احوال که حتی قشر های عامی مردم نیز تحت تاثیر این موج بیداری قرار گرفته بودند عبدالله عمر جزو 7 نفری بود که از بیعت با امیرالمومنین (ع) سر باز زد. وی در توجیه کوتاهی خود می گفت من باید آخرین نفری باشم که با علی (ع) بیعت می کند. روزی مالک اشتر نخعی شکوه ی او را خدمت امام برد و عرض کرد عبدالله روی خوش شما را دیده و از شمشیر و تازیانه ی شما هراسی ندارد. سپس اذن خواست تا کمی او را تحت فشار قرار دهد تا بیعت کند. اما امیرالمومنین (ع) مالک را از این کار بر حذر داشت و بر آزادی رای و نظر او تاکید کرد. ولی عبدالله پا را فرا تر گذاشت و طی سفری به مکه مکرمه پایه های توطئه ی گسترده ای را علیه حکومت عدل علوی بنا نهاد. امام (ع) بعد از اطلاع یافتن ماموری را برای مهار دشمنی او به مکه گسیل داشت. عبدالله شکست خورده و ناکام به مدینه بازگشت اما تا پایان بیعت نکرد و حکومت را به رسمیت نشناخت. (1) جالب این او که بلافاصله بعد از شهادت مظلومانه ی امیرالمومنین (ع) از دل و جان با معاویة بن ابی سفیان بیعت نمود!

سیب خیال

سال ها بعد وقتی معاویه با زیر پا گذاشتن صلح نامه ی امام حسن مجتبی (ع) از امت اسلام برای ولایت عهدی فرزند فاسدش یزید بیعت می گرفت عبدالله بن عمر در ظاهر دم از مخالفت با یزید زد اما هم معاویه و هم یزید به خوبی می دانستند که این مخالفت نه تنها ضرری را متوجه آن ها نمی کند بلکه در جای مناسب و در نقطه ی حساس به کمک آن ها هم خواهد آمد. واقعیت درونی عبدالله را باید از دیدگاه معاویه که همجنس او بود نگاه کرد آن گاه که به ولیعهد جوانش درباره ی مخالفین آینده ی حکومتش توصیه می کرد و شخصیت سیاسی آن ها را برایش تحلیل می کرد. وی وقتی به عبدالله رسید گفت او گر چه به ظاهر مخالفت می کند ولی قلبش با توست! قدرش را بدان و او را از خود مران! (2) تاریخ گواهی می دهد که این تحلیل معاویه به واقعیت پیوست و عبدالله نقشی بسیار تاثیر گزار در تایید و حمایت از حکومت امویان ایفاء نمود. این مسئله را می توان به وضوح در ماجرای دیدار وی با حسین بن علی (ع) در مکه مشاهده کرد.

در نیمه ی رجب سال شصت هجری معاویه مرد و یزید بلافاصله پس از تکیه زدن بر مسند خلافت نامه ی های یکسانی به استانداران خود در قلمرو اسلامی نوشت و ضمن اطلاعرسانی خبر مرگ معاویه و جانشینی خویش، ابقای استانداران و ماموریت بیعت گرفتن از مردم برای خلیفه ی جدید را به آن ها ابلاغ نمود. اما نامه ای که به دست ولید بن عتبه استاندار مدینه رسید پیوستی کوتاه و ویژه با دست خط شخص خلیفه به همراه داشت: «حسین (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله زبیر را دستگیر کن و به آن ها مهلت نده مگر این که بی درنگ بیعت کنند!» (3) لحن کوبنده و خشونت آمیز و تند این فرمان کوتاه نشان از این داشت که سیره ی حکومتی یزید هیچ تناسب و شباهتی با پدر مکار و حیله گر و سیاست بازش ندارد و او بر خلاف توصیه ی خلیفه ی پدر هیچ سازش و مدارایی با مخالفین خویش نخواهد داشت. زمانی که این نامه به مدینه رسید عبدالله بن عمر برای انجام اعمال عمره و سایر مستحبات در مکه مکرمه به سر می برد و چند روز بعد در حالی که کاروان حسین بن علی (ع) که شرایط مدینه او را وادار به مهاجرت کرده بود وارد مکه شد عبدالله در حال مهیا شدن برای بازگشت به مدینه بود که به محضر امام رسید و ماموریت قدیمی خویش را به انجام رساند. وی در شرایط ویژه ای که یاران حسین بن علی (ع) با توجه به آگاهیشان از سرانجام خونینی که در انتظارشان بود بیشترین نیاز را به ایمان و یقین در حرکت خویش داشتند پشت نقاب مخالفت با یزید و در ظاهر خیرخواهی و دلسوزی امام (ع) را دعوت به بیعت و سازش با یزید کردو در کمال بی شرمی با استناد به این روایت نبوی که می فرمود «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری وی بردارند به ذلت و خواری مبتلا خواهند شد» در حالی که مفاد این روایت کاملا علیه خود او بود به امام عرض کرد اهرم زر و زور و یا به تعبیری قدرت و ثروت در اختیار یزید است و مردم نیز به بیعت با او درآمده اند. سپس امام زمان خود را به خاطر این که مسبب ریخته شدن خون مسلمانان نشود از خداوند بیم داد و دعوت به تقوای الهی نمود! (4)

امام حسین (ع) در مقام پاسخ به او و با التفات کامل به ویژگی های شخصیتی و فکریش به مسائلی اشاره فرمودند که سرشار از الهامات و اشارات و لطائف الهی بود. گویی امام در خلال این پاسخ عمیق و حکیمانه شمه ای از سرنوشت سرخ خویش را نیز مورد اشاره ی ظریف خویش قرار دادند و فکر سطحی عبدالله را که شکست ظاهری و دنیایی را ملاک حقانیت می دانست مورد نقد تاریخی قرار دادند: «ای ابوعبدالرحمن! (5) مگر نمی دانی که دنیا آن قدر پست و حقیر است که در آن سر یحیی بن زکریا برای زن ناپاکی از بدکاران بنی اسرائیل به هدیه فرستاده شد؟! (6) مگر نمی دانی بنی اسرائیل در مقام مخالفت با خداوند آن قدر پیش رفتند که هر روز صبح ابتدا هفتاد پیامبر را می کشتندو سپس به دنبال کسب و کار خویش می رفتند انگار نه انگار که کاری کرده بودند! (7) خداوند به آن ها مهلت داد تا بر بار گناه خویش بیفزایند. سپس آن ها را بسیار سخت گیرانه و منتقمانه به سزای اعمالشان رساند. (8) از خدا بترس ای عبدالله و دست از یاری من نکش!» (9) امام در این جمله ی پایانی اولا پاسخ عبدالله را که حضرت را به تقوای الهی دعوت کرده بود دادند و هم مرض قلبی او را بیان کردن و به او فهماندند که از اغراض درونی و امراض قلبی او که ناشی از فقدان تقوای الهی است اطلاع کامل دارند!

عبدالله که از منصرف کردن امام (ع) مایوس شده بود به همان حربه ی همیشگی خویش روی آورد و سعی کرد با نشان دادن محبت و ارادت دروغین به زعم اشتباه خود ویروس تردید و تزلزل را در قلب همراهان و یاران امام حسین (ع) تزریق کند. به همین خاطر با چهره ای مغموم به امام عرض کرد می خواهم در این لحظه های جدایی و فراق بر آن موضعی که پیامبر خدا (ص) همواره می بوسید بوسه ای بزنم! امام هم پیراهن مبارکشان را بالا می زنند و به او اجازه می دهند تا الگوی شخصیتی منافقانه و مزورانه خویش را برای پندآموزی و عبرت گرفتن آیندگان تکمیل کند. عبدالله سپس با چشمانی اشکبار و صدایی محزون با امام (ع) وداع می کند (10) و راهی مدینه می شود و امام (ع) را در طوفان سرخ کربلا تنها می گذارد. وی بلافاصله پس از ورود به مدینه نامه ای به یزید بن معاویه می نویسد و بیعت با او را از جان و دل می پذیرد! (11) او آن چنان وفادارانه بر سر این بیعت شوم می ایستد که حتی وقتی بعد از حادثه ی کربلا مردم مدینه به خونخواهی از سیدالشهداء (ع) نهضتی را علیه حکومت یزید آغاز می کنند و عثمان بن محمد استاندار خلیفه را از شهر بیرون می کنند عبدالله تنها کسی بود که با این حرکت مردمی به مخالفت برخواست و کار را به آن جا رساند که اهل خانه اش را جمع کرد و باز هم با استناد به سخنان رسول مکرم اسلام (ص) آن ها را این گونه از همراهی با موج مردمی بازداشت: «من از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود در صحرای محشر برای هر پیمان شکنی پرچمی به احتزاز در خواهد آمد تا وی را رسوا کند. سپس ادامه داد که: ما با این مرد -یزید- بیعت کرده ایم و من هیچ پیمان شکستنی را بالا تر از این نمی بینم که جماعتی با مردی بیعت کنند و سپس به جنگ با او برخیزند. آن گاه با اهل خانه اش اتمام حجت کرد که هر کس به این موج مدنی بپیوندد از من نیست و حق مراجعت به این خانه را ندارد! (12) (13)

برای کامل شدن شاخصه های رفتاری و سیاسی شخصیت عبدالله بن عمر پرده ای دیگر از صحنه ی غبارآلود و فتنه زده ی زندگی او را یادآوری می کنیم. پس از مرگ یزید بن معاویه عبدالملک مروان بر کرسی خلافت تکیه زد و در اولین اقدام مهم خود سفاک و خونریز معروف یعنی حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب اقدامات وسیع عبدالله بن زیبر در مخالفت با حکومت وقت و در راستای تشکیل حکومت زبیریان به مکه روانه کرد. حجاج در مسیر خود شب را در مدینه استراحت کرد. پاسی از شب گذشته بود که عبدالله برای ملاقات به استراحت گاه ابن یوسف رفت و از وی خواست تا دستش را برای بیعت از طرف خلیفه ی جدید پیش بیاورد. حجاج در همان حالت خوابیده با کمال تعجب از عبدالله علت این وقت نشناسی و تعجیلش را سوال کرد. عبدالله عمر مانند همیشه باز به روایتی دیگر از پیامبر (ص) متمسک شد و گفت از رسول خدا شنیدم که می فرمود: «هر کس بمیرد و امام زمانه ی خویش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است» (14) لذا ترسیدم در خواب اجلم فرا برسد و با امام زمان خود بیعت نکرده باشم و به مرگ جاهلیت بمیرم! حجاج که از دیدن این فستیوال جهل و حماقت شگفت زده شده بود به جای دست، پای خویش را از زیر لحاف بیرون آورد و در مقابل صورت عبدالله گرفت و گفت: برای بیعت نیازی به دست نیست؛ همین پا هم کفایت می کند! (15) این صحنه تفسیر دقیق و کامل همان حدیثی بود که خود عبدالله عمر در مقابل دعوت عزتمندانه ی حسین بن علی (ع) از رسول اسلام (ص) نقل کرده بود که: هر کس دست از یاری حسین بردارد به خواری و ذلت مبتلا می شود و این است یکی از روشن ترین مصادیق آیه ی شریفه قرآن: {ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم} (16) یعنی خزی و خواری در دنیا و عذاب عظیم الهی نتیجه ی این نوع رویکرد و سرنوشت این قماش چهره ها در هر عصر و زمانه ای خواهد بود.

این الگوی شخصیتی با این شاخصه های رفتاری همواره مورد استقبال و پسند ظالمین و دشمنان دین حدا بوده و هست. جریان ظلم و کفر همواره بیشترین استفاده را از نفاق و دو چهرگی این چهره های مزور و دورنگ برده و می برد. چنانچه در مورد همین فرد به عنوان سمبل این الگو مشاهده می کنیم که همواره از سوی کانون قدرت و ظلم و فساد به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مورد اکرام و تجلیل و حمایت قرار می گرفته و سیاست چهره سازی در مورد او از جمله رویکرد های متداول بین حکام ظلم و جور بوده است و خود او نیز با کمال اشتیاق به استقبال این سوی گیری ها می رفته است. به عنوان نمونه عبدالله بن عمر با این سابقه ی تاریک و متزلزل به سپاس خوش خدمتی های ننگینش به عنوان یکی از "مکثرین" (17) مطرح می شود و تنها در مسند احمد بن حنبل که بزرگترین مجموعه ی روایی عامه است بیش از 1700 روایت از وی نقل شده است در حالی که از دو سبط پیامبر (ص) یعنی امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع) هر کدام 6 روایت نقل شده است!


سیب خیال

در پایان توجه خواننده ی محترم این سطور را به عبرتی تکان دهنده از ماجرای عبدالله بن عمر جلب می کنم. عبدالله با اشک هایی که در لحظه ی وداع با حسین بن علی (ع) ریخت و در مقابل با پاسخ ندادن به «ندای هل من ناصر ینصرنی» امام که مستقیما در قالب جمله ی «لاتدعن نصرتی» خطاب به شخص او گفته شده بود درس بزرگی را به محبین و ارادتمندان حسینی در سراسر تاریخ داد. یعنی می توان بین اشک و ابراز علاقه و همچنین تنها گذاشتن  و خیانت به سیدالشهداء (ع) جمع کرد! امام (ع) به او اجازه داد این صحنه های ارادت و حزن فراق را در حافظه ی تاریخ ثبت کند تا محبین و عزادارن حسینی در هر گوشه ای از تاریخ بدانند که اگر فقط به اشک و ناله و حزن برای کشته شدن امامشان اکتفا کنند و از اقدام عملی و قاطع و مجدانه بر اساس آگاهی و بصیرت و ایمان در راستای تحقق اهداف بلند حسین بن علی (ع) در مبارزه با طاغوت ها و اعتلای اسلام و امامت و ولایت خودداری کنند فرقی با عبدالله بن عمر نخواهند داشت و در عمل و واقعیت پیرو الگوی عبدالله عمر خواهند بود نه حسین بن علی (ع)! هیئت ها و مجالس روضه باید پرچمدار آرمان های امام (ع) باشند و پرچم مبارزه با ظاغوت و استکبار جهانی همواره باید بر دوش سینه زنان و عزادارن حسینی در احتزاز باشد. آری! چنین الگویی از هیئت است که همیشه خار چشم دشمنان بوده و همواره سیل کینه و بغضشان را متوجه عزاراداری ها و هیئات عاشورایی نموده است و می کند و چنین محرم و صفری است که به فرموده ی رهبر کبیر انقلاب اسلامی (ره) اسلام را زنده نگه داشته است. (18) و سخن پایانی این که محبت و حتی معرفت به سید الشهداء و اهل بیت و قرآن کریم تا زمانی که به فعلیت نرسیده و منشا حرکت و تحول در نگرش و گرایش و اقدامات انسان نباشند قطعا در عمل هیچ ارزشی نخواهند داشت.

پی نوشت ها:
1 - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص9-11
2 - امالی صدوق، به نقل از بحارالانوار، ج44، ص311
3 - «خذ الحسین و عبدالله بن عمر و عبدالله زبیر اخذا شدیدا لیست فیه رخصة حتی یبایعوا. والسلام»
4 - مقتل خوارزمی، ج1، ص190
5 - کنیه ی عبدالله بن عمر
6 - یحیی بن زکریا پیامبر بزرگ الهی بود که زهد و پارسایی او در آیات قرآن کریم -سوره ی مریم- به تصویر کشیده شده است. او در سال 28 میلادی به وسوسه ی "سالومه" دختر ناپاک پادشاه وقت به طرز دردناکی به شهادت رسید و سر مطهرش برای این زن فاسد به عنوان هدیه فرستاده شد.
7 - به نظر می رسد مراد از این اعداد بیان کثرت باشد نه تعیین تعداد.
8 - اشاره ای است به سنت امهال و استدراج الهی.
9 - «یا اباعبدالرحمن! اما علمت ان من هوان الدنیا علی الله ان راس یحیی بن زکریا اهدی الی بغی من بغایا بنی اسرائیل؟! اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا؟! فلم یعجل الله لهم بل امهلهم و اخذهم اخذ عزیز ذی انتقام. اتق الله یا اباعبدالرحمن و لاتدعن نصرتی!» لهوف، ص26، مثیرالاحزان، ص20
10 - «استودعک یا اباعبدالله!» امالی صدوق، مجلس30
11 - فتح الباری، ج13، ص60
12 - صحیح بخاری، ج9، کتاب الفتن، حدیث شماره ی 6694
13 - باز هم عبدالله را در مقابل موج بیداری دینی و اسلامی مشاهده می کنیم. یکبار در مقابل خلافت علوی و یک بار در مقابل خونخواهی حسینی!
14 - «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»
15 - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص242
16 - مائده (5) ، آیه ی 33
17 - مکثرین به افرادی می گویند که روایات بسیاری از پیامبر نقل کرده اند. این افراد بواسطه ی این لقب دارای وجهه ی اجتماعی و دینی ممتازی بوده اند.
18 - در نگارش این متن استفاده ی بسیاری از کتاب ارزشمند "سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا" نوشته ی مرحوم آیت الله محمد صادق نجمی شده است. این عالم بزرگوار چند ماه پیش به رحمت خدا رفتند.

محمد عابدینی
1390/9/25


تشنه ی لبیک

انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی

همه ساله توی یه همچین روزایی قافله عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین ع به شهر و  دیار ما می رسه و سفره پر خیر و برکت محرم و  صفر پهن میشه. اما توی ازدحام سر و صدای این قافله مع الاسف خیلی صداها شنیده نمیشه و خیلی چیزا دیده نمیشه و مغفول واقع میشه. گاهی متاسفانه شاهد هستیم سیره امام حسین ع در همین مجالس و محافل زیر پا گذاشته میشه. روی صحبتم فقط با مجلاس عزا نیست. منظورم کلی تره. روی صحبتم با همه محبین سیدالشهداست. روی صحبتم با همه کسانیه که خودشون رو عاشق حسین ع میدونن که ان شاء الله همین طور هم باشه.

توی این ایام خیلی از لبهای تشنه اباعبدالله ع شنیدیم و برای آقا اشک ریختیم و آرزو کردیم که ای کاش در کربلا بودیم و لااقل یه جرعهآب گوارا به لبهای ترک خورده امام میرسوندیم. اما آیا واقعا امام تشنه آب بود یا یاری؟ یا لبیک؟ یا نصرت؟ اون هنگام که امام به عبدالله ابن عمر ملعون میفرماین: اتق الله و لاتدعن فی نصرتی. تقوا داشته باش و یاری مرا فرونگذار. تشنگی امام همون لحظه شهادت وقتی خدمت جد برگوارشون میرسن برطرف میشه اما تشنگی لبیک هرگز! حسین ع هنوز هم تشنه لبیک ماست و ندای هل من ناصر ینصرنی او هنوز هم در گوش بشریت طنین اندازه.

نکته مهم و زیبایی که در حین مطالعه فرمایشات امام به چشم میاد اینه که پیام های عاشوریی و کربلایی حضرت در طول پروسه عاشورا از همان ابتدای سفر در مدینه و بعد در مکه و بعد در کربلا همه و همه عمومی و به تعبیری بین المللی هستن. یعنی اصلا جزئی و موردی و منحصر در زمان خودشون نیست و شامل تموم آحاد مردم در طول زمان و عرض جغرافیا میشه. مثلا امام توی مدینه در جواب ولید ابن عتبه استاندار مدینه بعد از اینکه صفات و شاخصه های خود و یزید ملعون رو بیان میکنن میفرماین: و مثلی لا یبایع مثله.  مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند. خب پرواضحه که این پیام اختصاص به اون موقعیت و اون عصر نداره. این پیام توی همه زمانها کارکرد داره. یعنی هیچ شخصی با سیره و منش و با اهداف حسینی در مقابل شخصی با منش و اهداف یزیدی سر سازش و تسلیم نداره. اینه که امام راحل فرمودن: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. چون اگر حق اباعبدالله الحسین و قیام آون حضرت و عزاداری اون حضرت درست و صحیح ادا بشه همیشه پرچم مبارزه و ظلم ستیزی و استکبار ستیزی در دستهای سینه زنان عاشورا در احتزاز خواهد بود و این همون چیزیه که دشمنان هیچ وقت چشم دیدنشو نداشتن و همواره باهاش مخالف بودن و تحملش نکردن. و گر نه برخی مجالس و محافل رو که نگاه میکنیم میبینیم نه تنها خطری و ضرری یرای ظالمین و دشمنان اسلام نداره بلکه تحویلش هم میگیرن.  مطمئن باشیم هر حرکتی که منجر به ایجاد انحراف در عزاداری امام حسین ع یا به تعبیری سالگرد نهضت امام  حسین ع بشه بخاطر تغییر کارکرد مورد رضایت عمیق دشمان خواهد بود.

بله ... حسین تشنه یاری و لبیک بود. لبیک به امام یعنی چی؟ اصلا بطور کلی لبیک به یک رهبر بزرگ یعنی چی؟ ... یعنی همراهی با او در تحقق اهداف و آرمانهاش. و اساسی ترین هدف امام در وصیت نامشون ذکر شده. همون عبارتی که در ابتدای سخن نوشتم. امر به معروف و نهی از منکر. لبیک به امام یعنی این که ما با امام هم دغدغه بشیم و دغدغه امام امر به معروف و نهی از منکر بود. فرمود: انی احب المعروف و انکر المنکر. من عاشق معروف و متنفر از منکرم. و یا با گلایه فرمود: الا ترون ان المعروف لایعمل به و المنکر لایتانهی نه؟! آیا نمیبینید که به معروف عمل نمیشود و از منکر اعراض نمیشود؟! همراهی با کاروان سیدالشهداء یعنی همراه شدن با آرمانهای حسین ع شاخصی که امام درباره همراهان خود بیان میکنن اونجایی که به محمد ابن حنفیه دربارشون میفرماین: رایهم رایی و امرهم امری. نظر اینها نظر من و قصد اینها همان قصد من است. این یعنی همراه. این یعنی لبیک. این جاست که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معنا پیدا میکنه. یعنی راه امام همیشه ادامه داره. یاوران امام همیشه هستن و دشمنان امام هم همینطور. یعنی کربلا همه جا گسترده است و عاشورا همیشه امتداد داره. یعنی انتخاب بین اباعبدالله ع و یزید همیشه و همیشه پیش پای ما وجود داره. 

حالا و امروز این ما هستیم و این امام حسین ع زمان. امام غائب. امام عصر ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء. این ماییم و این مسلم بن عقیل زمان. ولی فقیه و ولی امر مسلمین حضرت خامنه ای حفظه الله. این ما هستیم و این نامه های آقابیا. و وای بر ما که مدام نامه های آقابیا مینویسیم و آقا نمیاد. این یعنی چی؟ خب معلومه. چون هنوز علی رغم شعار های ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند هنوزم خط نامه هامون کوفیه ... بقول غزوه عزیز: مکتوب میرسید پیاپی ولی دریغ ... خطش تمام کوفی و مهرش فریب بود ... امام منتظر  زمانی میاد که باهاش همراه باشیم. زمانی که نامه های ما صادقانه باشه. زمانی که گفتار و کردار و افکار و قلبهامون با نامه هامون مطابقت داشنه باشه. و مثل مردم کوفه نباشیم که اون مرد خدمت امام عرض کرد: دلهاشون با شماست ولی شمشیرهاشون علیه شماست.  زمانی که باهاش هم دغدغه باشیم. و دغدغه امام چیزی نیست جز دغدغه جد مظلومش اباعبدالله الحسین ع. یعنی امر به معروف و نهی از منکر. یعنی زنده ماندن دین خدا. و به نظر من این معنای واقعی انتظاره. نه فقط آقابیا گفتن که طبق همون جمله معروف حسین ع رو منتظرانش کشتن.

و در این راه بهترین سرنوشتی که میتونه در انتظار یه منتظر باشه ... در انتظار یه همراه باشه ... در انتظار یه لبیک گو باشه شهادته که خود امام فرمود: الا من لحق بی استشهد ... آگاه باشید که هر کس به من بپیوندد شهید خواهد شد.

محمد عابدینی
1389.9.30