از چاه شهر تا چاله ی بهشت
سفرنامه ی تصویری روستای چاله
دوربین دوربین نبود
عکاس عکاس نبود
روستا روستا نبود
دوربین گوشی موبایل بود و
عکاس بنده ی حقیر بودم و
روستا بهشت برین بود
روستای چاله
اسمش رو گذاشتن چاله
چون در محاصره ی کوه های سر به فلک کشیده قرار گرفته
دیوار های بلندی که دور تا دور بهشت کوچک ما پاسبانی می دن
تا نخوت شهر راهی به داخل اون پیدا نکنه
فقط هر از چندی
چند تا شهرزده ی دودگرفته مثل ما پیدایمون می شه
تا گرد کفش های آسفالت خورده مون رو
توی فستیوال عطر ها و رنگ ها و طعم های ناب طبیعت بتکونیم
اینچنین شد که از چاه شهر دراومدیم و در چاله ی بهشت افتادیم
در بهشت چاله
دست و پنجه ی بچه های جهادی طلا
رد پاشون روی دیوار خونه ی ما هم به جا مونده بود
تذکر وبلاگی: با کلیک کردن روی تصاویر عکس ها رو با سایز بزرگتر و واضحتر ببینین
این پراید خسته رو دو روز قبل از سفر خریدم
خواستم با بهشت افتتاحش کنم
این پیچ رو خیلی دوست دارم
آخرین پیچ جاده هست
وقتی تموم می شه خونه ی بابایزرگم که اولین خونه ی روستاست نمایان می شه
این هم خونه ی بابابزرگم
خونه ای که با دست های خودش درستش کرده
این هم پارکینگ اختصاصی خونه
بوی بچگیامون توی هوا موج می زنه
به یاد درب های گاراژی ریموت دار شهر
این عکس رو خیلی دوست دارم
یک عالمه ستاره معطر در پهنه ی آسمان سبز گیاهان سوسو می زنن
این جا ورودی مزار شهدای روستاست
روستای ما نسبت به جمعیتش شهدای زیادی داره
هم شهید و هم مفقود الاثر
شهدای بی زائر
شب جمعه های خلوت
این مزار عموی عزیزمه
قبل از این سفر دو بار خوابشو دیده بودم
حرف بسیاره
بمونه
و این هم مزار شوهر عمه ی مهربونم
انقدر مهربون که همه عمو صداش می کردیم
واقعا اگر این ها علف های هرز هستن پس دیگه گل های تزیینی چه معنایی دارن؟
و این گل های زیبا و معطر تقدیم به همه ی میهمان های عزیز سیب خیال