تو نیستی و قافیه ام پُر شده از غم
تصویرِ تو در قابِ غزل گشته مجسّم
با شوق تو در حسرتِ تو می دوم آری
باید بشود بیشتر این فاصله ها کم
از عرشِ تو نازل شده بر فرشِ دلِ من
این بغضِ ترک خورده و این گریه ی نم نم
پلکی زدی و زلزله ی چشمِ تو گم کرد
تهرانِ غزل های مرا یک شبه در بم
آرامِ دلم هستی و در عینِ تناقض
رم می کند اسب دلم از نام تو هر دم
تقدیرِ مرا عشقِ تو این گونه رقم زد:
من مسئله ای ساده و تو پاسخِ مبهم
دل میکَنم امّا دلِ من بسته به جاییست
انگار گره خورده به گیسوی تو قلبم
محمّد عابدینی
1393.9.28