چقدر خسته ام... انگار نیمه جان شده ام
اسیرِ غربتِ شب های اصفهان شده ام
میانِ دلهره های منار جنبان... من
چه بی مقدمه دلتنگِ جمکران شده ام
سی و سه مرتبه زاینده رود خواندم و باز
برای تشنگی شهر روضه خوان شده ام
به آسمان که نیفتاد راهِ من... امّا
به جاش زائرِ باغِ پرندگان شده ام
به لب حلاوتِ طعمِ گز است و من دلتنگ
برای حاج حسین و برادران شده ام
محمّد عابدینی
1393.7.21 اصفهان