دلم عجیب گرفته ست آسمان ابری ست
کنار سفره ی ما جای یک نفر خالی ست
اتاق کوچک او ساکت است و من با رشک
به تخت خالی او خیره می شوم با اشک
و پیرمرد به دستش عصای ایمان بود
همیشه روی لبش آیه های قرآن بود
نخواست تا که زمینگیر این قفس بشود
و با غریبی این شهر همنفس بشود
. . .
پدربزرگ خدا بی سوال خواهد داد
به جای پای شکسته دو بال خواهد داد
محمد عابدینی
1392/2/7
پی نوشت:
این پیرمرد دوست داشتنی پدربزرگ مادری من بود که روز های اول سال با پایی شکسته آسمانی شد
و ... فاتحه ای ... و صلواتی