سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

سکولاریسم برای همه

مکتب سکولاریسم یکی از مهترین نقاط عطف تفکر التقاطی غربی است که مضمون اصلی و غایت نهایی آن انزوای دین و عقب راندن ایدئولوژی فراگیر و همه جانبه ی الهی تا مرز های محدود زندگی فردی و شخصی می باشد. مکتب سکولار مبتنی بر چند پایه و نهاد نظری از جمله اومانیسم و لیبرالیسم و ماتریالیسم می باشد که ریشه یابی آن نهایتا به نفی عنصر تدین حتی در حصار زندگی فردی می انجامد. به این معنا که فرجام نهایی پایبندی به سکولاریسم با پایه ها و نهاد های نظری اش امحاء نقش کاربردی شریعت در حوزه ی اجتماع و حتی در حریم شخصی است

ارتباط غیر قابل انکار بین سکولاریسم و نتیجه عملی آن در جامعه غربی یعنی پروتستانیسم مسیحی گواه روشنی بر این مدعاست. کلاه بزرگی که مارتین لوتر ملحد در قرن نوزدهم میلادی بر سر تفکر اروپا گذاشت و مردم واخورده از ظلم کلیسای مستبد و زیاده خواه و منحرف را به شورش علیه اصل دین واداشت و از آن روح اعتراض (=پروتستانت) که در حقیقت داعیه مشترک مردم و دین بود ناجوانمردانه علیه خود دین سوء استفاده نمود. عجیب این که چند صد سال بعد و در ام القرای اسلامی تفاله های تفکر پوسیده ی لوتر از دهان هاشم آغاجری در همدان ایران اسلامی در آمد که به اصطلاح مجعول پروتستانیسم اسلامی اشاره نمود.

وی با جعل این اصطلاح سه نکته را به صورت ضمنی ولی آشکار و روشن مطرح نمود: اول اینکه حوزه و روحانیت و زعمای دین و در صدر آن ها ولایت فقیه به منزله کلیسا و کشیش های ظالم و مستبد قرون وسطی در اروپا هستند و به نام دین ولی به کام خویش حرکت می کنند. دوم این که خود را مشابه نقشی که لوتر در اروپا ایفا کرد به عنوان مجدد و پاشنه ی آشیل چرخش و تحول تفکر اسلامی سیاسی در عصر حاضر و قلمرو اسلامی معرفی کرد.  و سوم این که راهکار خود برای گذار از این مرحله تلخ و راه درمان این آسیب بزرگ را سکولاریزه شدن جامعه بیان نمود و به تعبیری راه حل را در عزل دین از مناصب اجتماعی و سیاسی معرفی نمود.

مبنای لوتر و آغاجری در ارائه ی این دیدگاه اعتقادشان به عدم صلاحیت و کفایت دین در اداره اجتماع و به طور کلی دخالت در حوزه سیاست بود. پر واضح است که در صورت ریشه یابی این نظریه و مبناهای آن به این نکته خواهیم رسید که همان دلیلی که دلالت می کند بر عدم صلاحیت دین برای حضور در اجتماع به همان صراحت و ظهور دلالت خواهد کرد بر ناشایستگی دین برای حضور موثر در زندگی فردی. زیرا همانطور که زندگی فردی از زندگی اجتماعی قابل تفکیک نیست منشا اثر بودن دین نیز در این دو حیطه غیر قابل تفکیک است و لذا نفی یکی مستلزم نفی دیگری می باشد.

ذکر این مطالب برای این بود که بدانیم هجمه سکولاریسم به موجودیت و موثریت دین در مرزهای زندگی شخصی متوقف نمی شود و این ایسم با اصل موجودیت و ماهیت دین در ستیزه می باشد. اگر هم در ظاهر آشتی و سازشی بین این تفکر و دین در برخی مقاطع زمانی و مکانی دیده شده و می شود بخاطر این است که دین گاها از ماهیت خود خارج شده و هویت مجعول و انحرافی پیدا کرده است. مثل مسیحیت امروز که در اثر سلب بسیاری از مضامین اساسی و کلیدی آن به طور کلی از حیثیت اولیه خود که مسلما غیر قابل جمع با سکولاریسم است فاصله گرفته و شاهدیم که با این مکتب بر سر یک سفره نشسته اند.

حال دو سوال اساسی در هر ذهن آزاده ای باقی می ماند که غرض از نوشتن این سطور ایجاد آن ها در ذهن مخاطب محترم است. اول این که آیا واقعا در جامعه هایی که مهد تفکر سکولاریسم هستند دین به طور کل از سیاست جداست؟! البته منظور از دین در این سوال معنای عام دین یعنی مکتب و جهان بینی است. حقیقتا سیاستمداران غربی ایدئولوژی های منحرف خود را در سیاست و اجتماع دخالت نمی دهند؟ صرفا به عنوان مثال نقض اگر این گونه است چرا منع از حجاب تبدیل به یک سیاست فراگیر در جامعه غربی شده؟

چرا مبارزه با اسلام حتی در محدوده زندگی های شخصی بصورت اسلام ستیزی یکی از سیاست های اعمالی مشترک در همه دول غربی می باشد؟! سوال این است که آیا به نظر شما مخاطب فهیم و باریک بین تیغ سکولاریسم فقط متوجه دین مبین اسلام به عنوان تنها دین مبرای از انحراف های شیطانی نیست؟ این اولین مسئله که چرا فقط اسلام در معرض حملات سکولاریسم قرار دارد. و دوم این که اگر قرار است تفکیک حوزه ها و حیطه ها باشد چرا فقط در مورد دین باید این قضیه جاری شود؟! چرا سیاستمداران غربی همانطور که حوزه دین را از سیاست جدا می دانند حوزه هنر، علم، اقتصاد را از سیاست جدا نمی دانند؟! چرا پیکان سکولاریسم فقط و فقط متوجه دین است و در سایر حوزه ها سیاست بی شرمانه در خمیرمایه ی هر تز اقتصادی و سیر فرهنگی و پدیده ی هنری و فضای علمی دخالت و تحکم می کند.

امروزه در مهد سکولاریسم اغلب قریب به اتفاق مقولات و حوزه ها تحت تاثیر و حکومت سیاست هستند و سیاستمداران هستند که خط مشی همه حوزه ها را تعیین می کنن. به عنوان مثال می تون به سینما و مصداق بارز آن یعنی هالیوود اشاره کرد که چون مومی در دست سیاستمداران است و امکان ندارد محصولی از این کارگاه عظیم اصطلاحا هنری بیرون بیاید و در دل خود رسالت سیاستمداران بی هنر غربی را به دوش نکشد به نحوی که در بسیاری از موارد بعد هنری و فنی آن ها تحت تاثیر بعد غیر اصیل سیاسیشان قرار می گیرد.

در دنیای امروز هالیوود از موثرترین و گوش به فرمان ترین سربازان جبهه سیاسی مستکبرین غرب نشین به حساب می آید. خلاصه این که اگر قرار بر سکولاریسم است پس سکولاریسم برای همه ادیان و همه مکاتب و همه ایدئولوژی ها . و این که اگر قرار بر سکولاریسم است پس سکولاریسم برای همه حوزه ها و حیطه های مختلف: سکولاریسم هنری، سکولاریسم اقتصادی، سکولاریسم فرهنگی و سکولاریسم علمی ... و در یک کلام: سکولاریسم برای همه!

محمدعابدینی
1389/12/6