سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

سلام به شما برادر عزیز یا خواهر بزرگوار که مهمون افتخاری "سیب خیال" هستین

خوش تشریف آوردین

ممنون که باغ سیب های خیالی من رو برای گشت و گزار سایبری خودتون انتخاب کردین

توی این پست می خوام چند تا از شعر های قدیمی کوتاهم رو بذارم

شعر هایی که شاید زیاد در حد و اندازه های پست وبلاگی نباشن

پیشاپیش اعتراف می کنم بیشتر این شعر ها استاندارد ادبی و فنی ندارن

اگه سیب کال شعرهام رو گاز زدین و بهتون مزه داد طعمشون رو برام بنویسین

.....

نوسان دلم از جنبش سرخ دل توست
می پرد کنتورم از برق نگاهت هر دم

شهر آباد دلم هر چه مقاوم باشد
می شود بر اثر زلزله ی یادت بم

گرچه خورشید مرا از دل صبحم بردند
من غزلخوان شب چشم غزلخوان تو ام

.....

دوباره می شوم از یاد روی تو دلتنگ
منی که می کند از دوری تو فکرم هنگ

علاج می کندم گاه نغمه ی یک زنگ
و یا صدای پیامی به شکل یک آهنگ

تمام زندگی ام می شود به زنگ تو لنگ
بپاش از کرمت روی بوم قلبم رنگ

.....

"سیب خیال" روی تو را گاز می زنم
نام تو را که می شنوم ساز می زنم

یک آن ز "آسمان خیالم" عبور کن...
دیوانه وار دست به پرواز می زنم!

.....

میان صفحه ی وبلاگ خود نوشتم "سیب"
شروع شد این ماجرای گنگ و غریب

"خیال" را که پس از سیب خط خطی کردم
چکید از صفحاتم صدای پای حبیب

نگاه ملتهبم روی دشت ال سی دی
و من مسافر این دکمه های بی ترتیب

بیا کمی بنشین خسته ای نگاهی کن
به این مطالب آشفته و نچسب و عجیب

.....

شب ها به یاد روی تو من قاط می زنم!
چنگی به ریسمان مناجات می زنم

از شدت تعشق! و در اوج اعتشاق!
خود را به سیم برق 40 وات می زنم!

.....

من بر کنار گشته ام از مسند حیات
با چای تلخ و شایعه ی شاخه نبات

انگار پای ثانیه ها را شکسته اند
این آخرین پلان قصه ی عمر من است ... کات!

.....

امشب بیا کمی بنویسیم از پدر
تا تلخی تمام قلم ها شود به در!

یک بیت می رود به المپیک شعر ها
وقتی ردیف و قافیه اش می شود پدر!

.....

ساعت میان ثانیه ها گیر کرده بود
دردی غریب روح مرا پیر کرده بود

در حال رد شدن ز خیابان عاشقی
ماشین روزگار مرا زیر کرده بود

.....

سیاهی یا سفیدی؟ چیست تکلیف؟
تناقض های چشمت منطقی نیست!

.....

فعلا همین قدر بسه

اگه استقبال کنین باز هم از این مدل پست ها می گذارم

لطفا فقط نظر کلی ندین ... بگین که کدوماشون "احیانا" خوبن و کدوماشون بد