پيام
+
دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود
گوئي از زهر دل غمزده اش سوخته بود
رسم مظلوميت و شيوه احسان و کرم
جامه اي بود که بر قامت او دوخته بود
آبرو را سپر دين خدا ميدانست
آتش صلح بدين کار برافروخته بود
از تب سوختنش کرب و بلا ساخته شد
از پدر ساختن و سوختن آموخته بود
چشم در چشم کسي داشت که با بيرحمي
يوسفش را به زر ناسره بفروخته بود
دل بسي خون به کف آورد ولي در غربت
به لب آورد شبي آنچه که اندوخته بود

عبدالکريم عابديني
92/12/24
محمد_عابديني
محمد عابديني /
1392.10.8
محمد_عابديني
http://mabedini.parsiblog.com/Posts/207
رهبر يار کوچک
السلام عليک يا حسن ابن علي ايها المجتبي يابن رسول الله يا حجه الله علي خلقه ...يا سيدنا و مولانا ...انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الي الله ...و قدمناک بين يدي حاجاتنا...يا وجيها عند الله...اشفع لنا عندالله...اشفع لنا عندالله:'(
قافيه باران
به لب آورد شبي آنچه که اندوخته بود:(
محمد_عابديني
رهبريار کوچک، ضحي، پاکي و قافيه باران ... خوش اومدين
احمد حاجي لو
واقعاً غريبه امام حسن مجتبي حتي زنش به او خيانت کرد.لعنت بر قاتلان امام حسن مجتبي
محمد_عابديني
:(