پيام
+
پلکي زدي، دار و ندارم را گرفتي
آرامش و خواب و قرارم را گرفتي
يک عمر مردم اشک در چشمم نديدند
با تار گيسويي وقارم را گرفتي
من را از عمق خنده هاي خاک آلود
بيرون کشيدي و غبارم را گرفتي
با گندمي از من بهشتم را گرفتي
ارديبهشتم را، بهارم را گرفتي
در خلسه ي موسيقي آرام چشمت
از دست هاي تيره تارم را گرفتي
جانم پريد از بام جسمم ساده، انگار
از شانه هاي خسته بارم را گرفتي
محمد عابديني
1391.1.19

محمد_عابديني
92/1/22

محمد_عابديني
http://mabedini.parsiblog.com/Posts/181
محمد_عابديني
سلام جناب موسسه ... تصوير اشکالي نداره ... ممنون به خاطر توجهتون @};-
**گل آفتابگردون**
آقاي محمد عابديني باتمام احترامي که براي شما داريم...لطفا درست حرف بزنيد......نظر هر کس محترمه
محمد_عابديني
خانم گل آفتابگردون ... اجازه مي دين تعجب کنم؟! :)
محمد_عابديني
عباس عزيز ... ممنون به خاطر همراهي :)
جزتو
وا چه ايرادي داره چرا عکسو چسبيدي ترو خدا شعرو ببين چه زيباست
جزتو
و آنگاه که روشن مي شود
تنها. . .!
چشمانم باز است?
مي بينم?
ميشنوم?
حرفي به ميان نمي آورم!
جزتو
شک در چشمانم مي خشکد!
تنها. . .!
ز. نون . دال . گاف
مي نويسم!
گويي زمان ايستاده است!
حرف آخر ما
جزتو
صدايي مي شنوم?
جريان دارد!
قلم را تکان مي دهم
ودرآخر...
آري?
تنها. . .!
محمد_عابديني
خانم جزتو ... خوش اومدين
جزتو
عالي بود
محمد_عابديني
ممنونم بزرگوار
هادي قمي
آورين
محمد_عابديني
آشيخ هادي ... عليکم الآورين :)
هادي قمي
@};-
||عليرضا خان||
بسيار زيبا ........
محمد_عابديني
علي رضاي عزيز ... بسيار ممنونم
محمد_عابديني
:)