پيام
+
بستند خلايق به تماشاي رُخت صف
چشمانِ تو را هر که ببنيد، بکند کف
.
محتاجِ مسکّن نشود در تب و سردرد
وقتي که کسي ميکند از عشقِ تو مصرف
.
گفتم به دلم هست تمنّاي تو اي دوست
گفتي نه... برو اي پسرِ جلفِ مُزلّف
.
بيخود شدم از خويش و زدم دل به خيابان
يک دست به گيتار و به دستِ دگرم دف
.
ادامه در کامنت اول
چشمانِ تو را هر که ببنيد، بکند کف
.
محتاجِ مسکّن نشود در تب و سردرد
وقتي که کسي ميکند از عشقِ تو مصرف
.
گفتم به دلم هست تمنّاي تو اي دوست
گفتي نه... برو اي پسرِ جلفِ مُزلّف
.
بيخود شدم از خويش و زدم دل به خيابان
يک دست به گيتار و به دستِ دگرم دف
.
ادامه در کامنت اول
رقيه کنيز بي بي زهرا
98/5/17
محمد_عابديني
گفتند حرام است... حرام... اين دف و گيتار / گفتم که خودم از برَم اي حضرتِ اشرف!
/
مجنونم و شرعاً حرجي نيست به مجنون / امثالِ مرا فقه ندانسته مکلّف
/
دل کندم از اين زندگي مسخره... خود را / انداختم از پنجرهي واحدِ همکف! / محمّد عابديني
1398/2/21
* راوندي *
مثل هميشه عاليست
2--براي تو
سلام/ با يک دست گيتار زديد و با دست دگر دف؟/ ما که از اين همه هنرتان کرديم کف
انديشه نگار
بسيار عالي ..
رايحه ي انتظار
خيلي خوب بود
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید