شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ بستند خلايق به تماشاي رُخت صف
چشمانِ تو را هر که ببنيد، بکند کف
.
محتاجِ مسکّن نشود در تب و سردرد
وقتي که کسي مي‌کند از عشقِ تو مصرف
.
گفتم به دلم هست تمنّاي تو اي دوست
گفتي نه... برو اي پسرِ جلفِ مُزلّف
.
بيخود شدم از خويش و زدم دل به خيابان
يک دست به گيتار و به دستِ دگرم دف
.
ادامه در کامنت اول
گفتند حرام است... حرام... اين دف و گيتار / گفتم که خودم از برَم اي حضرتِ اشرف! / مجنونم و شرعاً حرجي نيست به مجنون / امثالِ مرا فقه ندانسته مکلّف / دل کندم از اين زندگي مسخره... خود را / انداختم از پنجره‌ي واحدِ همکف! / محمّد عابديني 1398/2/21
مثل هميشه عاليست
سلام/ با يک دست گيتار زديد و با دست دگر دف؟/ ما که از اين همه هنرتان کرديم کف
بسيار عالي ..
خيلي خوب بود
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top