• وبلاگ : سيب خيال
  • يادداشت : پس کي طلوع مي کني از پشت ابر ها ؟
  • نظرات : 6 خصوصي ، 33 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خانوم خانوما 

    من از اشکي که ميريزد ز چشم يار ميترسم
    از آن روزي که اربابم شود بيمار ميترسم
    رها کن صحبت يعقوب و دوري و غم فرزند
    من از گردان يوسف ، سر بازار ميترسم
    همه گويند اين جمعه بيا، اما درنگي کن
    ازاينکه باز شود عاشورا تکرار ميترسم
    هزاران بار رفتم از درت ، شرمنده برگشتم
    ز هجرانت نترسيدم ، ولي اينبار ميترسم
    طبيبم داده پيغامم ، بيا دارويت آمادست
    از آن شرمي که دارم از رخ عطار ميترسم
    تمام عمر خود را ،نوکر اين خاندان خواندم
    از آن روزي که اين مکتب کنم انکار ميترسم

    پاسخ

    ممنون از شعر خوبتون