واژه ها بي اعتنا از مقابل ذهنم عبور مي کنند
و من با چشماني پر از اشک
در حاشيه ي خيابان هاي شعر
مسافر معاني جمکراني ام
..........
آقا جان!
آه ها
در ازدحام درد ها
راه حنجره ها را گم کرده اند
واژه ها با زنبيل خالي از بازار ملکوت بازگشته اند
و تمنا ها
بر دامن ظهور چنگ زده اند
آقا جان برگرد!
******************
سلام
بسيار زيباست. اونقدر که اشک را بر گونه ها جاري ميکنه.
خوش به حالتون قلمتون خيلي دلنشينه. خيلي دوست داشتم منم همچين قلمي داشته باشم ولي متأسفانه استعدادش رو نداشتم و قسمت نشد. دعا کنيد دخترم اين استعداد رو داشته باشه. زينبم تازه اول راهه، فقط 25 روزشه. حتما با دعاي خير شماها ميتونه براي خودش خانمي بشه.