سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

شیخ ابراهیم زکزاکی

خبرِ ارتحالِ امام
باید همان روز تکذیب می‌شد
همان روز که فقیهان ردایش را
بر دوش خامنه ای گذاشتند
خمینی سی سال است هنوز دارد نفس می‌کشد
سی سال است دارد با سرانگشتان ولایتش
دنیا را برای ظهور چراغان می‌کند
حسینیه همان است و صندلی همان
از جماران هم که راهی نیست تا کشوردوست
نه!
یک بار کافی نیست
خبر ارتحال امام
باید بارها تکذیب شود
یک‌بار وقتی سید حسن نصرالله
با تکیه بر وعده های نصرت الهی
گنبد آهنین امّا زنگ‌زده‌ی اورشلیم را
روی سر اسرائیل آوار می‌کرد
یک بار وقتی شیخ نمر
با قطره‌های پرحرارتِ خونش
زمستانِ ریاض را به آتش می‌کشید
یک‌بار وقتی شیخ عیسی قاسم
مرداب قحطی‌زده‌ی بحرین را
مانند بحری به مهمانی طوفانِ انقلاب می‌برد
یک‌بار وقتی سید الحوثی
زمین خواب‌رفته‌ی یمن را
روی خطّ گسل‌های ظلم و استبداد
به زلزالِ بیداری اسلامی می‌کشاند
یک‌بار وقتی جبروتِ ملکوتی سیستانی بزرگ
آسمان و زمین و دریای عراق را
قبرستانِ دواعش غربی و عربی می‌کرد
خبرِ ارتحالِ امام باید هر روز تکذیب شود
در سوریه
در مصر
در لیبی
در افغانستان
در پاکستان
خمینی هر روز دارد زنده‌تر می‌شود
صدایش هر روز دارد رساتر می‌شود
خوب گوش کن
لابلای زاری اهالی زاریا
از گوشه‌ی زندان های نیجریه
و از حلقومِ زخمی شیخ ابراهیم زکزاکی
صدای رسای خمینی را خواهی شنید!

محمّد عابدینی
1398.4.12


دیشب مهمان یه نمایش طنز خوب بودم در قزوین بودم. نمایش گردان قاطرچی ها یه تاتر کمدی مفرّح و جذّابه که توسّط بچُه‌های بااستعداد و باصفای قزوینی اجرا می‌شه.

این‌جا فرصت نوشتاری کافی برای تشکر از تک‌تک عوامل نیست ولی از آقایان محمودرضا حقیقت ، صادق محمدی و مهدی غلامی به نمایندگی از جمع بابت محبّت‌های دیشب و همچنین ایجاد یه تفریح سودمند، لذّتبخش و سالم خانوادگی برای مردم قزوین تشکّر می‌کنم.

متاسّفانه در بحران مدیریتی کشور، فرهنگ و هنر و رسانه و بطور مشخص سینما و تاتر روزهای خوبی رو سپری نمی‌کنن. این وسط تاتر از چند جهت در معرض آسیبه. هم بی‌توجهی و سیاست رهاسازی فرهنگی از طرف متولّیان این امر. هم عدم استقبال مناسب از طرف عموم مردم.

وقتی این تاتر مثل همین نمایش گردان قاطرچی ها یه نمایش کمدی در حوزه #فاع مقدس باشه ضلع سوّمی هم اضافه می‌شه و این مثلث بیمهری رو تکمیل می‌کنه و اون هم کم‌لطفی و بی‌مهری نهاد‌های ارزشی مرتبط با این مقوله‌ی مهم هست. باید اعتراف کنیم در آغاز دهه پنجم انقلاب گاهی درک هنری و رسانه‌ای در مواردی انگار هنوز به بلوغ ابتدایی خودش هم نرسیده و هنوز با ضدّارزش دونستن طنز و نمایش و امثال اون شرایط رو به سمت دیوارکشی‌های نامبارک و موهوم بین انقلاب و هنر سوق می‌ده.

البته قطعا این کار خالی از اشکال نیست و خود عوامل هم متواضعانه به این مسئله اقرار داشتن. ولی خب پیشنهاد بنده حمایت عملی و دلگرمی دادن در کنار نقد دلسوزانه است. بهر حال به همه دوستان خوبم پیشنهاد می‌کنم این تاتر خوب رو ببینن و نظراتشون رو در صفحه رسمی این گروه در اینستاگرام به آیدی comedikhanevadegiqazvin منعکس کنن.

محمد عابدینی
1398.4.10

تاتر کمدی گردان قاطرچی ها

تاتر کمدی گردان قاطرچی ها

تاتر کمدی گردان قاطرچی ها

تاتر کمدی گردان قاطرچی ها


محمد مرسی

محمّد مرسی قهرمان انقلاب مردمی مصر پس از شش سال حبس در قفس زندان پس از 5 دقیقه دفاع از خود درگذشت. عبدالفتّاح السّیسی وزیر دفاع منصوب خود مرسی وی را سرنگون کرد. رهبر مخالفان دولت مرسی محمّد البرادعی بود که هواداران او با ایجاد آشوب های خیابانی زمینه را برای دخالت و در انتها کودتای ارتش فراهم کردند. این در حالی بود که مرسی بصورت مستقیم دست به دامان امداد آمریکا بود و از جانب واشنگتن خیالش راحت بود که هیچ گزندی از ارتش به دولتش نخواهد رسید! تماس تلفنی با اوباما، گماردن مشاور ارشد خود نزد آن پترسون سفیر وقت آمریکا در قاهره، ارتباط مستقیم و دائمی با پنتاگون و شخص چاگ هیگل ویز وقت دفاع آمریکا نمونه هایی از این توسّلات شوم بود. او حتی از اسرائیل هم چشم پوشی نکرد و از یک طرف در نامه نگاری هایش دست دوستی به سمت شیمون پرز دراز کرد و با اعلام پایبندی کامل به کمپ دیوید خیال او را آسوده کرد و از طرفی دیگر با فشار بر حماس و تمدید محاصره و تخریب تونل های ارتباطی غزه و پشت کردن به محور مقاومت جبهه ضدّ صهیونیستی را در منطقه تضعیف کرد. ارتباطش با محور ارتجاع و دریافت کمک پنج میلیارد دلاری از قطر هم که به جای خودش. در یک کلام مرسی هر چه داشت برای محور شرارت غربی عبری عربی در طبق اخلاص گذاشت و مزد خود را هم تمام و کمال دریافت کرد!

امّا آنچه یک سیاستمدار را به اوج عزت یا حضیض ذلّت می برد درایت و ذکاوت اوست که از آن به بصیرت تعبیر می شود. کاش مصر هم رهبر بصیر و حکیمی داشت تا به مرسی تعلیم دهد این ملّت می تواند به همه آرزوی های بزرگ خود برسد به شرط آن که از بیماری مهلک وابستگی آن هم به آمریکای جنایتکار نجات پیدا کند. مرسی فکر کرد مشکل مصر مبارک است. امّا مشکل مصر آمریکا بود. مشکل مصر استعمار اقتصادی صندوق جهانی پول بود و مبارک فقط کارپردازی بود برای اجرای سیاست های آن. کاری که مرسی تلاش کرد خودش به جای مبارک ادامه دهد! ولی فراموش کرد قهرمان یک انقلاب اگر به سیره ی ضدّقهرمان آن عمل کند با اون مساوی و برابر نخواهد شد، بلکه قطعا نسبت به او یک هیچ عقب و بازنده خواهد بود. نکته ای که خود قهرمان پندار های انقلاب ما نیز معمولا نتوانسته اند درک کنند و خیال کرده اند با نادیده گرفتن آرمان انقلاب می توانند راهی جدید و غرب پسند پیش پای خود باز کنند و یادشان می رود دارند در زمین انقلاب و مردم بازی می کنند و در مقابل دیدگان بیدار ولایت فقیه! سیسی ها و مرسی ها که همیشه هستند. می آیند و می روند. یکی روی خشم و خفقان مردم لانه می کند و یکی روی موج امید و شور مردم سوار می شود. در قاهره جای یک نفر خالی است که نگاهش به خدا باشد و دستش روی سر انقلاب و مردم. همان یک نفر که چهل سال است نگذاشته مرسی ها و سیسی ها آرزوی های انقلاب این مردم را بدزدند و آن یک نفر ولی فقیه است. تا وقتی یوسفی به نام ولی فقیه عزیز مصر نباشد سرنوشت آرزوهای این مصر و هر مصر دیگری همین است.

محمّد عابدینی
29 خرداد 1398

 


بستند خلایق به تماشای رُخت صف
چشمانِ تو را هر که ببنید، بکند کف

محتاجِ مسکّن نشود در تب و سردرد
وقتی که کسی می‌کند از عشقِ تو مصرف

گفتم به دلم هست تمنّای تو ای دوست
گفتی نه... برو ای پسرِ جلفِ مُزلّف

بیخود شدم از خویش و زدم دل به خیابان
یک دست به گیتار و به دستِ دگرم دف

گفتند حرام است... حرام... این دف و گیتار
گفتم که خودم از برَم ای حضرتِ اشرف!

مجنونم و شرعاً حرجی نیست به مجنون
امثالِ مرا فقه ندانسته مکلّف

...

دل کندم از این زندگی مسخره... خود را
انداختم از پنجره‌ی واحدِ همکف!

محمّد عابدینی
1398/2/21


 

مثلِ روز، آشکار و روشن بود
عاقبت، عشق قاتلِ من بود

شیخ، من را زیاد موعظه کرد
سخنش هم دقیق و متقن بود

دلم امّا هوای دیگر داشت
جاده، بی تابِ صبحِ رفتن بود

چنگ می زد به واژه ها مضمون
چارهِ کار، شعر گفتن بود

پا زدم در رکابِ اسبِ خیال
دشت، لبریزِ عطرِ سوسن بود

شعر هایم پر از تب و هیجان
مثلِ آهنگ ها متنتن بود

شعر، من را به سمتِ دریا برد
عشق، احساسِ موج بودن بود

دل به دریا زدم، دچار شدم
عشق، از جنس اشکِ یک زن بود

بر خلافِ تصوّراتِ عموم
عشق، بسیار پاک دامن بود

زیر شمشیرِ عشق فهمیدم
زخم، تاوانِ دل سپردن بود

...

آهِ ساحل گرفت و از دریا
قسمتِ موج، بازگشتن بود

محمّد عابدینی
1397/12/14

 


 

1.   آقای نامدار زنگنه (وزیر نفت): من نفت را با دور زدن تحریم‌ها دارم می‌فروشم و پول آن را به دست می‌آورم.

2.   مارشال بیلینگزلی (Marshal Billingslea) رئیس فعلی کارگروه اقدام ویژه مالی یا همان FATF مدیر پیشین میز تحریم ایران در وزرات خزانه داری آمریکا بوده است

3.   رئیس FATF: ایران اگر به این کنوانسیون‌ها بپیوندد ما بهتر می‌توانیم راه‌های دور زدن تحریم‌ها را شناسایی کنیم.

این سه مطلب را در کنار هم قرار بدهید. سپس چشمان خود را ببندید، نفس عمیق بکشید و سعی کنید به این فکر کنید که فشار عجیب و غریب رئیس دولت به مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تصویب لایحه مربوط به این کنوانسیون هیچ معنای خاصّ بدی ندارد!

 


 

فرهاد مجیدی (بازیکن سابق باشگاه استقلال تهران) در بزرگراه تهران تخلّف می کند. بعد با جسارت و نخوت در مقابل قانون دست به دوربین می شود و با ژست سخنگوئی مردم مأمور نیروی انتظامی را تهدید می کند.

حسین هدایتی ( مؤسّس باشگاه استیل آذین تهران و متّهم پرونده فساد مالی بانک سرمایه) که مشهور است به آقای عابربانک در دادگاه با با صراحت و البتّه وقاحت تصریح می کند که بدهی 586 میلیاردی اش را از راه دریافت تسهیلاتی بدون هیچ وثیقه معتبر و با امضای شبانه لب استخر به دست آورده است.

و آقای حسن روحانی (رئیس جمهور) در وزارت تعاون، کار و  رفاه اجتماعی برای جوسازی و ایجاد فشار بر مجمعی که خود نیز عضو آن است برای تصویب لوایح مربوط به FATF می گوید: "نمی‌شود کشور را به 10، 20 نفر داده و بگوییم که هر تصمیمی آنها بگیرند، ما نیز تابع هستیم؛ چنین نیست... همه شما باید مصاحبه کنید و واقعیّت را به مردم بگویید".

این سه مورد سه نمونه هستند از اضلاع مثلّث بد یُمن شهرتمندان، ثروتمندان و قدرتمندان که با قانون گریزی و مسئولیت گریزی همیشه خود را فراتر از قانون می دانند. پاسخ قاطع نیروی انتظامی به اوّلی، قوّه قضائیّه به دوّمی و مجمع تشخیص مصلحت نظام به سوّمی دوباره روشن خواهد کرد که انقلاب اسلامی با همه فراز و نشیب ها همچنان روی ریل مبانی اصیل خود در حرکت است.

محمّد عابدینی
13 اسفند 1397

 


 

از بس به گریه شعر نوشتم برای تو
اشکی نمانده تا که بریزم به پای تو

جای تو بین شعلهِ سوزِ دلِ من است
هرگز نخواستم بنِشینم به جای تو

بگشای چشم تا که ببینی چه می کِشم
از دستِ چشمِ فتنه گرِ بی وفای تو

دل می بری و وعده که دل می دهی به من
گوشِ فلک همیشه پر از ادّعای تو

صبری نمانده در دلِ بی تابِ بیت ها
پَر می کِشد دلِ غزلم در هوای تو

با تو چه می کند خبرِ اشک و آهِ من؟
با من چه می کند رگه های صدای تو؟

می خواهمت چنان که دلِ بغض، گریه را
بگذار صادقانه بگویم: فدای تو

محمّد عابدینی
1397.12.11