سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

سبزه زار قافیه ها

بــایــد غــزل ســرود بــرای کــسـی کـه مـاه
در آســمــانِ آیـنـه هـایــش نــشـ
سـته است

وقـتـی غــزل بـرای تـو بـاشـد غــزالِ عــشـق
در سـبـزه زارِ قــافـیـه هایـش نـشسته است

مــتــنِ غـــزل تـــرانـه ولـی زیـــرِ بــارِ بـــغـض
زخـمـی میانِ حـاشیه هایش نـشسته است

داغِ دو اســـتـــکــان غـــــزلِ داغِ تـــــــازه دم
روی دلِ مـشـاعـره هـایـش نــشـسـته است

ایـن بـار هـم نـشـد کـه بـرایـش غــزل شـوم
شعری شبیهِ قطعه به جایش نشسته است

محمدعابدینی
1391/9/28


سیب خیال

چشمان عشقخیز تو معنای عاشقی ست
شب های شعر موی تو یلدای عاشقی ست

هر مصرعی مناسب احوال عشق نیست
دربار شاه بیتِ غزل جای عاشقی ست

بغضی که در گلوی خیالم نهفته است
غمگین ترین ترانه ی شب های عاشقی ست

این گونه مست بودن و این سبک شاعری
از معجزات روشن صهبای عاشقی ست

من عبرتی برای غزل های عاشقم
امروز من مساوی فردای عاشقی ست

محمدعابدینی
25/9/1391


مرد رویای خدا

عـاقــبــت یــک روز مـی آیـد ز راه
مــردِ رویـــای خـــدا روحـی فـداه

مـی زنـد بر کوچــه ها رنـگِ بـهار
می کـِـشد در آسـمانِ شهر ماه

مـی رود سـمت گـلـسـتان بقیع
گوشه ای را می کند با غم نگاه

بـغـض دارد در گـلویـش یک جهان
مـی کـشـد انـدازه ی ده قـرن آه

روبـروی دشـمـنـان مـی ایـسـتـد
پشت او سـید عـلی با یک سپاه

مـی دهــد رونــق بـه بــازار خــدا
خـطِّ بـطـلان می کـشد روی گناه

ماه چشمانش که تابان می شود
روزگـار کــفـر مـی گــردد ســیـاه

محمدعابدینی
1391/9/20


تفسیر عاشورایی

قـرآن را تـفـسـیـر کـردنـد
آیــه آیــه ...
شـرح کـردنـد ...
شـرحـه شـرحـه ...
ورق ورق ...
اربــا اِربــا ...

پی نوشت:
متن بالا که در قالب یک پیام در پیامرسان منتشر شده بود سال گذشته رتبه دومِ پنجمین دوره ی
 طرح ملی وبلاگنویسی بوی سیب در رشته ی ریزنوشته های عاشورایی به دست آورد


 

لبیک یا حسین

شب عاشورای حسینی ... خیابان ها شهر ما ... دسته های عزاداری در جنب و خروش ... صدای مرا می شنوی برادر؟ ... این هیاهو ... این صداهای جور و واجور ... این طبل های تو خالی ... این شیپورهای از نفس افتاده ... آیا اجازه خواهند داد صدایم به گوش تو برسد؟ ... آیا فرا تر از این ازدحام شلوغ طنین صدای امام شهیدت را می شنوی؟ خوب نگاه کن! آیا بین این همه گوش که پر شده اند از صدای طبل و شیپور ... گوشی شنوا پیدا می کنی تا صدای "هل من ناصر" امامت بدون لبیک نماند؟ 

ببین برادر! حافظه تاریخ پر است از ندا هایی که تا ابد در گوش بشریت طنین خواهند انداخت و بنی آدم هیچ گاه نخواهد توانست این ندا های حیات بخش را از یاد ببرد. کی بشر خواهد توانست ندای "این عمار" امیر المومنین (ع) را فراموش کند؟ تا انسان در این پهنه خاکی نفس می کشد جان عمار ها تشنه لبیک گفتن به این فراخوان فراتاریخی و فراجغرافیایی است. از همین قبیل است ندای هل من ناصر ینصرنی سید الشهداء (ع) که اختصاص به هیچ زمان و مکانی ندارد و مخاطبش همه انسان های آزاده در طول تاریخ و عرض جغرافیا هستند.

اندکی دقت در مفهوم نصرت و تعبیر لبیک جلوه ای بزرگ از مظلومیت سید شهیدان عالم و شهدای کربلا را برای ما نمایان می سازد.به طور کلی رهبران بزرگ همیشه برای حرکت خود اهداف و آرمان های مشخصی تعریف می کنند و پیروزی و شکست آن ها در ارتباط مستقیم با تحقق همین اهداف یا عدم آن ها رقم می خورد.اما هدف و یا به تعبیری صحیح تر اهداف ابا عبد الله الحسین (ع) چه بود؟ وقتی به وصیتنامه، سخنرانی ها، نامه ها و دیگر بیانات امام در طول این حرکت مراجعه می کنیم در می یابیم که احیای دین، احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و احیای سیره همه جانبه ی نبوی از جمله اهداف امام و دیگر شهدای کربلا هستند.

حالا خوب نظر کن و ببین! چه کسی در صحنه نبرد عاشورا پیروز شد و چه کسی شکست خورد؟ همان طور که خود امام فرمود: "نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون اینا احق..." . اگر امروز در اقصی نقاط عالم طنین اذان و شهادتین بلند است محکم ترین دلیل است بر پیروزی قاطع حسین (ع).البته به نظر می رسد تعبیر بهتر این است که به جای تعیین پیروز این نبرد بگوییم این جهاد همچنان ادامه دارد و صحنه این جنگ بین حسینیان و یزیدیان همواره رو به سوی سلحشوران تاریخ گشوده است.مستند این ادعا این است که همیشه حسینیان هستند و همیشه یزیدیان هم حضور دارند و حسینیان به تاسی از سید و سرورشان هیچ گاه دست بیعت به یزیدیان نخواهند داد و به همین خاطر این جنگ تا همیشه ادامه خواهد داشت.

حال این ما هستیم و این انتخاب بزرگ همواره در مقابل ماست و دو راهی دنیا و کربلا همیشه پیش پای ما قرار دارد. لبیک به حسین و تمسک به حبل محکم الهی یا غرق شدن در منجلاب هوی و هوس این دنیای سخیف و در یک کلام پاسخ دادن به فرمایش امام آن گاه که به عبد الله بن عمر فرمود: "اتق الله یا ابا عبد الرحمن! و لا تدعن نصرتی".در این مرحله باید به این پرسش پاسخ داد که یاری حسین در چیست و چگونه می توان استنصار او را لبیک گفت. اما پیش از پاسخ به این سوال طرح یک نکته ظریف و مختصر ضروری است و آن این که در عالم واقع و حقیقت این امام نیست که محتاج یاری ماست. این ماییم که نیازمند یاری اوییم. مگر نه این است که او را سفینه النجاه خوانده اند؟ چگونه است که کشتی نجات خود نیازمند یاری باشد؟!

بله ... این ماییم که نیازمند دستگیری حسینیم و اگر او این ندا را سر داد نشان گر اوج اشتیاق او برای هدایت امت اسلام و یاری رساندن به جامعه اسلامی بود که بواسطه انحرافات وسیع و گسترده در همه جوانب آن در بستر احتضار حیات روحانی قرار داشت.صحبت بر سر شیوه یار امام بود. همانطورکه بیان شد هر رهبری از حرکت خود هدفی و یا اهدافی دارد و یاری رساندن به او در قالب گام برداشتن در راستای تحقق اهداف اوست و اهداف امام را هم که متذکر شدیم. اینک این ماییم و این آرمان حسین (ع). که اگر در امتداد آن قدمی برداریم بی شک در قیام حسین بن علی (ع) سهیم و شریک خواهیم بود و نام ما را هم در زمره سربازان عاشورا خواهند نوشت.

اما مع الاسف در اذهان عموم آنچه از شنیدن نام حسین و اباالفضل متبادر است فقط لب های تشنه است و خون های به زمین ریخته شده و دریغ از اندکی تامل و تفکر پیرامون این که این خون های مطهر به کدامین انگیزه و هدفی بر زمین ریخته شده اند و این لب های خشک و ترک زده به چه شوقی مدام جماعت اشقیا را تا آخرین لحظات مخاطب قرار می داده اند؟ دستان اباالفضل العباس (ع) به چه داعیه ای از تنش جدا شد؟ آن گاه که لحظه ای قرار می گیرد و چشم می دوزد به دست قلم شده اش بر روی زمین و با صدایی محکم ندا می دهد که: "و الله ان قطعتموا یمینی ... انی احامی ابدا عن دینی".

آری برادر! باب الحوائج در این کلام لفظ "ابدا" را بی هدف به کار نبرده است. یعنی درست است که او تا دقایقی دیگر جام شهادت را سر خواهد کشید ولی نام اباالفضل (ع) و مکتب عباس (ع) قرار است تا ابد از دین خدا حمایت کند و وای بر ما که در ایام محرم به نام اباالفضل (ع) علم مسیحیان را در کوچه و خیابان بلاد اسلامی بلند می کنیم و وای بر ما که چه دردی را بر قلب عباس بن علی (ع) وارد می کنیم. وای بر ما اگر روزی برسد که اهداف حسین (ع) و عباس (ع) را زیر پای دسته ها و مجالس عزاداری حسین (ع) و عباس (ع) ببینیم.

 همان طور که حتما به گوشت خورده است حسین (ع) تشنه لبیک بود نه آب. لب های نازنین حسین (ع) بلافاصله پس از شهادت به دستان پیامبر (ص) سیراب شد اما تشنگی او برای لبیک و برای هدایت امت پیامبر (ص) و برای تحقق اهداف بلندش همچنان باقیست. بانگ رحیل کاروان حسین (ع) همچنان جاریست. عبدالله بن عمر ها همچنان به سردی نفس می کشند. سایه شوم عبد الله بن زبیر ها همچنان بر دوش امت اسلام سنگینی می کند و شمر و ابن زیاد و عمر سعد و یزید و یزیدیان (لعنه الله علیهم اجمعین) همواره بر روی کره خاکی وجود دارند و در مقابل، حسین زمان امام منتظر (عج) همچنان منتظر لبیک ماست و وای بر ما و نامه های "آقابیا"ی ما که اگر بقول غزوه عزیز مهرشان فریب و خطشان کوفی نبود دوران غیبت این همه به درازا کشیده نمی شد و این است اشاره ای به ارتباط عمیق و وسیع مفهوم انتظار و عاشورا که در این مختصر مجال پرداختن بیشتر به آن نیست.

مهم این است که حسین زمان و حسینیان زمان را بشناسیم؛ به حسینیان ملحق شده و به یاری حسین عصر بپردازیم و در مقابل یزید و یزیدیان با همه گروه بندی های مختلف و همه جریان های متفاوتشان را بشناسیم و لحظه ای از جهاد در مقابل آن ها باز نایستیم که این مهم محقق نمی شود مگر با قدرت بصیرت که بتوانیم از ورای غبار فتنه های آخر الزمانی نور حقیقت را ببینیم و امام خویش را بشناسیم که پیامبر فرمود: "من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه"پس خوب دقت کن که انتظار مهدی موعود (عج) فقط با "آقابیا" گفتن نیست. باید آستین بالا زد و در راه اهداف حسین (ع) و اعتلای دین خدا تلاش کرد.

ذکر این نکته نیز برای فهم بهتر مطلب خالی از لطف نیست که دقتی اجمالی در بیانات امام در طول این نهضت روشن می سازد که پیام ها و سخنان کلیدی امام هیچ کدام محصور به حصار زمان و مکان نبوده اند و این ظرافت حتی در الفاظ امام نیز مراعات شده است. امام در استانداری مدینه خطاب به ولید بن عتبه می فرماید: "مثلی لا یبایع مثله!" سیدالشهداء (ع) خود را در مقابل وجود بی مقدار یزید قرار نمی دهد و با این عبارت هم حقارت یزید را جلوه می دهد و هم فراتاریخی بودن این پیام را به همگان نشان می دهد. یعنی در طول تاریخ و در پهنه زمین هر کسی که مرام حسینی داشته باشد با امثال یزید سر سازش نخواهد داشت و این یک اعلان جنگ همیشگی بین این دو مرام و مسلک تا همیشه تاریخ تلقی می شود. به نظر می رسد علت اهتمام ائمه به اقامه عزاداری برای سید و سالار شهیدان به صورت ویژه هم همین امر مهم و حیاتی باشد. زیرا اگر این مکتب بین جامعه اسلامی اشاعه شود و پیام حسین (ع) به خوبی برای مردم و عزاداران تبیین شود مجالس عزاداری تبدیل خواهند شد به بزرگ ترین مهد مبارزه با ظالمین زمان و پرچم جهاد و مبارزه همواره بر دوش سینه زنان و عزادارن و هیئتی ها به احتزاز در خواهد آمد.

به همین خاطر است که در هر برهه که هیئات و محافل حسینی در مسیر صحیح خود حرکت کرده اند و به ایفای رسالت عاشورایی خود پرداخته اند کانون بغض و کینه مستکبران و ظالمین جهان شده اند. علت روشن است. چون هدف امام شهید اقامه معروف ها و مبارزه با منکر ها است چنان چه خود می فرماید: "الا ترون ان المعروف لایعمل به و المنکر لا یتناهی عنه؟!"و یکی از بزرگترین مصادیق منکر همانا ظلم و استکبار و استعمار است آن هم در سطح جهانی و بین المللی و سینه زن امام حسین به واسطه تعهد خود نسبت به آرمان های امام هیچ گاه در مقابل این منکرات بزرگ ساکت و بی تفاوت نخواهد نشست.او هیچ گاه در مقابل اقامه معروف های بزرگ مانند اقامه صلاه و اقامه حدود الهی و اقامه حکوت اسلامی و گسترش ولایت الهی فقیه بی تفاوت نخواهد نشست و در راستای احیا و اقامه این معروفات لحظه ای از پای نخواهد نشست.

این ویژگی ها که اختصار بیان کردیم از نگاهی دیگر شاخصه های مفهوم بسیج و بسیجی نیز می باشند و اصولا یک بسیجی واقعی با همین خصوصیات و ممیزات تعریف می شود. یعنی یک عنصر فعال از جامعه که در مقابل مصالح و مفاسد جامعه خویش بی تفاوت نیست.اما یاری دین خدا و ولی خدا تا چه حدی؟ این را نیز باید از همسفران قافله حسینی آموخت آن گاه که جانشان را در مقابل چشمان امامشان فدا می کردند و باز از او می پرسیدند آیا ما به تکلیف خود عمل کرده ایم؟! و من و تو با کوله باری سنگین از ادعا نشسته ایم و در راه حسین قدم از قدم بر نمی داریم. آری ... راه حسین راه شهادت و جانبازی است و عافیت طلبان را کاری با حسین نیست که خود سید الشهداء فرمود: "فان من لحق بی استشهد" و یا آن جا که خطاب به اهل بیتش فرمود: "استعدوا للبلاء" آری ... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله ...

محمدعابدینی
12/11/1389


یکی دو جرعه تغزل

مـضـمـون بـه دور قـافـیـه ها در طــواف بـود
شـاعـر درسـت در وســط یـک مـصــاف بـود

جـایـی مـیان گفتن و کـتمان نـشسته بـود
نـیـمـی ز تـیــغ مـسـت غـزل در غـلاف بـود

طـبعـش به داغ تشنگـی اش سوگـوار بـود
شـایـد یـکـی دو جـرعـه تـغـزّل کـفـاف بـود

در مـصـرعـش تــجـانـس امـیـد و بـیــم بـود
گـویـی مــیـان خــوف و رجــا ائــتــلاف بـود

یک بیـت طـعم ماندن و یک بیِـت عــطر راه
بــیــن مــفــســریــن غـــزل اخـتــلاف بــود

محمدعابدینی
1390/3/26


رنگین کمان شعر

گاهی مـیان عـقل و دلـم جـنـگ مـی شود
یـعـنـی کـسی بـرای تـو دلـتنگ مـی شود

هر شـب میان خـاطـره هایت قــرار مـاست
با منشی ات همیشه هـماهـنگ می شود

از عشـق تـو غـزل بـه غــزل آه می کـشـم
اما دلـت قــدم بـه قـدم ســنـگ مـی شـود

راهــی نــبــود بـــیـن مـــن و تــو قـدیـم ها
ایـن روز ها ولـی دو سه فرسنگ می شود

صــد بــار قــصـد تــرک تـو کـردم دوبـاره بـاز
کارم به چشم و زلف و لـبت لـنگ می شود

وقــتــی کـه عـطـر نـاب تـو مـی آیـد از غزل
بـیـن ردیــف و قـافـیـه هـا جــنـگ می شود

آن قـدر مـسکر است هوایت که هر کسی
یـک بـیـت از تـو می شـنـود منگ می شود

در آسـمـان عـشـق تـو رنـگـیـن کـمان شعر
هـر مـصرعـش مـسـافـر یـک رنگ می شود
 

هر کس که عاشق تو نشد خونبهای عشق
چـون لـکه ای بـه دامـنش از نـنگ می شود

محمدعابدینی
1389/12/7

 


پنجره های قنوت

از نـیمه شـب گـذشته و میلی به خـواب نیست
راهـــی بـــرای رد شـــدن از اضـــطــراب نیست

تـقسیم و کـسر و ضرب و تـوان حاصلی نداشت
گــویــی بــرای مــســئــلـه هایـم جـواب نیست

دســتــم دخــیــلِ پــنــجــره هـای قــنـوت مـانـد
شـایـد دعـای خـسـتـه دلان مـسـتـجـاب نیست

ایـن دورِ چـنـدم اسـت کـه تــسـبـیـح مـی زنـم؟
دیـگـر در ایـن تــسلـسـلِ مـطــلـق ثـواب نیست

یـک عـمـر بـیـنِ مـسـجـد و مـیـخـانـه مـانـده ام
انــگـار راه چـــاره بـــه غـــیــر از شــراب نـیست

من را بـه عـشـقِ جـامِ مـی ایـن جا کشانده اند
اما دریـــغ! قـســمــتِ مــن جــز ســراب نیست

صــد بــار اگــر زمــیــن و زمـــان زیــر و رو شــود
هـرگـز بـنـای خـانـه ـی عـشـقـم خـراب نیست

بـی خـود مـیـانِ عـلـمِ کـَمـَت جــسـتـجـو مکـن
درمـــانِ دردِ تــــشــنــگــیــم جــز در آب نـیست

بــا ایــن کــه عــطــرِ یــادِ تــو آرامـش دل اسـت
امـــا حـــریـــفِ دلـــهـــره و الـــتــهـــاب نیسـت

گــفــتـی مــیـان مــانــدن و رفـــتـــن مــخـیـرم
امـا بـدان کـه عـشـقِ تـو یـک انــتــخـاب نیست

امــشــب غــزل مـــیــانِ دلـــم مـــوج مــی زنــد
حــاجــت بــه مــیـز و دفـتـر و خط و کتاب نیست

امــشـب بــرای پـــر زدنــم آســـمـان کــم اسـت
پــرواز در حــصــارِ قـــفـس جــــز عــــذاب نیست

دیـــگـر مـــیـانِ قـــافـــیـه هـا ارتــبـاطـ نــیـسـت
دیــگـر نـشانـی از غــزل و شــعـرِ نــــاب نـیسـت

شـاعر در عـمقِ خـستـگــی اش غـرق می شود
راهِ فـــراری از دلِ ایــــن مــــنــــجــــلاب نـیـست

ایـن جـا دگـر بـسـاطـِ غـــزل جــمــع مــی شــود
شـاعـر بـه خـواب رفــته و در دیـده تـاب نـیـسـت

محمدعابدینی
1389/12/12


فراسوی فراماسونری

آسیب شناسی نگاه رایج به پدیده ی شیطان پرستی

شیطان پرستی و فراماسونری در حال حاضر یکی از جنجالی ترین و پرمخاطب ترین موضوعات محافل فرهنگی و اجتماعی به شمار می آید و موضوع بسیاری از سایت ها و وبلاگ ها و مستند ها و پست ها به تحلیل این موضوع اختصاص یافته است. جذاب بودن و سطحی بودن این مسئله موجب شده است بسیاری از توجه ها به این سو منعطف شده و تحلیل گران این پدیده ها در عرصه های مختلف فرهنگی بخصوص فیلم و سینما کانون توجه قشر گسترده ای از نسل جوان قرار گیرند. توجه به این معنا که پایه و اساس تفکرات صهیونیستی و فراماسونری بر نماد گرایی قرار گرفته امری واضح و غیر قابل تردید است. ریشه یابی عناصر کلیدی بکار رفته در نماد های مشهور و معتبر جهانی و بررسی آن ها و ارتباطشان با هم به وضوح این معنا را تصدیق می نماید. ولی در این نوشتار سعی بر آن شده که گذشته از اذعان به وجود چنین مسائلی لایه ای دیگر از این مقولات مورد کنکاش و قرار بگیرد.

به عنوان مقدمه لازم به تبییناین مسئله است که واژه ی نماد از ریشه نمود و به معنای نمایش داده شدن می باشد و در نقطه مقابل تعمق و درون گرایی می باشد. تکیه زیاد و حتی افراطی تئوریسین های این تفکرات بر ایجاد و پروراندن نماد های رنگارنگ خود روشن ترین دلیل است بر فقدان عمق این جهان بینی ها و سطحی بودن آن ها. به عبارتی دیگر اگر این گروه ها از بسته ی محتوایی قوی و قابل دفاعی بهره مند بودند هیچ گاه نیازمند تمسک به این اباطیل رنگارنگ و نشانه های گوناگون نبودند. توجه به این آسیب خود می تواند جهت دهی خوب و متناسبی برای ذهن مخاطب در مواجهه ی هدفمند با این مقولات داشته باشد. یعنی تامل در این که بهترین استراتژی در برخورد با یک ایسم سطحی بی محتوای نماد گرا چیست؟

پاسخ نویسنده به این پرسش این است که مسلما با یک پدیده ی سطحی نباید بصورت سطحی برخورد شود مخصوصا زمانی که از مقوله به اصطلاح تفکر و اندیشه و جهان بینی باشد و لباس مکتب و ایدئولوژی را به تن بی محتوای خود پوشانده باشد. با چنین مسائلی باید به صورت عمیق و ریشه ای برخورد کرد. برخورد سطحی با آن ها دقیقا همان چیزی است که خود آن ها می خواهند و ادامه ی حیات آن ها وابسته ی به آن می با شد. یعنی توجه شدن به آن ها. همانطور که در ابتدای سخن بیان شد پایه ی نمادگرایی بر نمود و به تعبیری دیده شدن می باشد و توسل آن ها بر نماد ها قطعا با هدف انحراف توجهات از فقدان محتوایی بسته ی ایدئولوژیک آن ها می باشد. در چنین فضایی برخورد سطحی و نماد گرایانه با این پدیده خود بهترین راه برای ارتزاق آن پدیده و نجات ان از مهلکه ی بی توجهی به ان می باشد که نتیجه مستقیم این بی توجهی مرگ این تفکر خواهد بود.

دنیای نماد ها و محتواهای نمادین فراماسونری و صهیونیسم و شیطان پرستی در حقیقت زمین بازی این تفکرات بازی گونه است که بازی در آن ها با هر نتیجه ای که تمام شود باز هم به نفع آن ها می باشد. اندکی خود را به جای طراحان این بازی های شوم بگذارید و به روشنی ببینید که برگزاری جلسات نقد نماد های فراماسونری و نقد قیلمهای صهیونیستی از این زاویه ی نگاه و تبیین شیطان پرستی و نقش آن در جهان می تواند چقدر برای آن ها که به سبب فقر محتوا محتاج همین توجه ها و دیده شدن ها هستند مفید و حیات بخش باشد. امروزه بسیاری از جوانان از طریق برنامه ها و سایت ها و مستند ها و جلسات نقد شیطان پرستی و از طریق نماد ها و نه زیربناهای تفکراتی با این مقولات آشنا می شوند. البته برای جلوگیری از سوء برداشت همانطور که پیش از این هم گذشت لازم به تذکر است که وجود این نماد ها و هدفمند بودن آن ها در بسیاری از موارد - و نه همه ی موارد ادعایی - غیر قابل انکار است. اما صحبت بر سر این است که استراتژی مناسب در برخورد با این مقولات چیست؟

مع الاسف اکثر کارشناسان بجای آسیب شناسی مسئولانه و هدفمند به تحلیل های مخاطب پسند و پرده برداری از راز های نامطمئنی که هیچ سودی در دانستن آن برای مخاطب نیست روی آورده اند و با این رویکرد بذر سطحی نگری را در مزارع مستعد اذهان جوانان جامعه می کارند که این زراعت شوم خود بهترین زمینه را برای هجمه های گسترده تر و سنگین تر اندیشه های سطحی چون شیطان پرستی و امثال آن فراهم می آورد. در اطراف ما پدیده های زیادی وجود دارد و مسلما برخی از آن ها منفی و برخی مثبت هستند. اما صرف منفی بودن یک پدیده نمی تواند موجب مضر بودن آن برای جامعه باشد. به تعبیری دیگر هر پدیده ی منفی توان و قابلیت اضرار به محیط را ندارد و خیلی از همین پدیده های منفی زیر گام های بی توجهی و بی اعتنایی جامعه از بین می روند و فراموش می شوند. و در مقابل پدیده های منفی وجود دارند که به شدت باید مواظب آن ها بود و جامعه در تیررس مضررات و آسیب ها و آفت های ناشی از آن ها قرار دارند.

راهکار برخورد با هر دو دسته مشخص است.با دسته ی دوم باید در کمال احتیاط و در عین حال عدم تسامح و تساهل برخود به موقع شود و درمورد دسته ی اول باید به مفاد آیه ی (( اذا مروا بالغو مروا کراما )) عمل شود. دسته دوم را باید رد نمود و از دسته ی اول باید رد شد! توجه داشته باشیم که هر دو راهکار مذکور استراتژی هستند و هر کدام در جای خود در خدمت سلامتی فکری جامعه قرار می گیرند. فقط به عنوان یک مثال کوچک به سایتی اشاره می کنم که به صورت بسیار مبسوط و موشکافانه بررسی همین مسئله پرداخته بود و یکی از مهم ترین کشفیاتش را این گونه بیان کرده بود که دجال یک چشم دارد و در فلان سریال هم چند شخصیت وجود دارند که یک چشمشان پوشیده شده است!

نویسنده ی مکتشف در همین مرحله توقف نموده و نتیجه گیری را فراموش کرده که بر فرض قبول این تشابه و قبول هدفمند بودن و اتفاقی نبودن آن چه ثمره ی خاصی و چه تاثیری بر این کشف مترتب است؟ اصلا فرض می کنیم که تمامی عوامل آن سریال کارمند موصاد هستند و لژیونر رسمی هستند و تمام این نکات برنامه ریزی شده هستند. سوال بزرگ این است که چه تاثیر منفی و مخربی قرار است بر اثر این تشابه به ذهن مخاطب ساده دل  و از همه جا بی خبر ما القاء شود؟ تا کنون با خود فکر کرده ایم که این نماد ها چه کاری از دستشان بر می آید؟ پاسخ روشن است. هیچ کاری از دست آن ها بر نمی آید. تنها کاری که از دست آن ها بر می آید همانطور که گذشت دیده شدن و نمود پیدا کردن است که به لطف دوستان تحلیل گر به خوبی در حال رسیدن به این هدف هستند. پیشنهادی که این نویسنده ی کوچک به مخاطب ارجمند خود و این گونه مطالب و تحلیل ها ارائه می کند این است که به خوبی ببیند و مواظب باشد که از روی نا آگاهی در زمین دشمن بازی نکند.

نکته ای که رهبر عزیز انقلاب در سال های اخیر مکررا به آن اشاره می کنند بصیرت است. شناختن نماد ها نیازی به بصیرت ندارد و با بصر هم به ثمر می نشیند. باید به دنبال بصیرت و تعمق نگاه و فکر بود و این تعمق را با این گونه سطحی نگری ها قربانی نکرد. هر مطلب جالب و جذاب ضرورتا مفید و مورد احتیاج جامعه نیست. یادمان باشد که یک ایسم هیچ گاه با نماد هایش رواج پیدا نمی کند. بلکه عمق محتوای آن است که باعث فراگیر شدن آن می شود و با نماد نمی توان به جنگ نماد رفت. مرگ نماد در بی توجهی به آن و دیده نشدن آن است. به قول یکی از دوستان سایبری وای بر ما که با این بازی ها سر خودمان را گرم کنیم.

محمدعابدینی
1389/12/8


سکولاریسم برای همه

مکتب سکولاریسم یکی از مهترین نقاط عطف تفکر التقاطی غربی است که مضمون اصلی و غایت نهایی آن انزوای دین و عقب راندن ایدئولوژی فراگیر و همه جانبه ی الهی تا مرز های محدود زندگی فردی و شخصی می باشد. مکتب سکولار مبتنی بر چند پایه و نهاد نظری از جمله اومانیسم و لیبرالیسم و ماتریالیسم می باشد که ریشه یابی آن نهایتا به نفی عنصر تدین حتی در حصار زندگی فردی می انجامد. به این معنا که فرجام نهایی پایبندی به سکولاریسم با پایه ها و نهاد های نظری اش امحاء نقش کاربردی شریعت در حوزه ی اجتماع و حتی در حریم شخصی است

ارتباط غیر قابل انکار بین سکولاریسم و نتیجه عملی آن در جامعه غربی یعنی پروتستانیسم مسیحی گواه روشنی بر این مدعاست. کلاه بزرگی که مارتین لوتر ملحد در قرن نوزدهم میلادی بر سر تفکر اروپا گذاشت و مردم واخورده از ظلم کلیسای مستبد و زیاده خواه و منحرف را به شورش علیه اصل دین واداشت و از آن روح اعتراض (=پروتستانت) که در حقیقت داعیه مشترک مردم و دین بود ناجوانمردانه علیه خود دین سوء استفاده نمود. عجیب این که چند صد سال بعد و در ام القرای اسلامی تفاله های تفکر پوسیده ی لوتر از دهان هاشم آغاجری در همدان ایران اسلامی در آمد که به اصطلاح مجعول پروتستانیسم اسلامی اشاره نمود.

وی با جعل این اصطلاح سه نکته را به صورت ضمنی ولی آشکار و روشن مطرح نمود: اول اینکه حوزه و روحانیت و زعمای دین و در صدر آن ها ولایت فقیه به منزله کلیسا و کشیش های ظالم و مستبد قرون وسطی در اروپا هستند و به نام دین ولی به کام خویش حرکت می کنند. دوم این که خود را مشابه نقشی که لوتر در اروپا ایفا کرد به عنوان مجدد و پاشنه ی آشیل چرخش و تحول تفکر اسلامی سیاسی در عصر حاضر و قلمرو اسلامی معرفی کرد.  و سوم این که راهکار خود برای گذار از این مرحله تلخ و راه درمان این آسیب بزرگ را سکولاریزه شدن جامعه بیان نمود و به تعبیری راه حل را در عزل دین از مناصب اجتماعی و سیاسی معرفی نمود.

مبنای لوتر و آغاجری در ارائه ی این دیدگاه اعتقادشان به عدم صلاحیت و کفایت دین در اداره اجتماع و به طور کلی دخالت در حوزه سیاست بود. پر واضح است که در صورت ریشه یابی این نظریه و مبناهای آن به این نکته خواهیم رسید که همان دلیلی که دلالت می کند بر عدم صلاحیت دین برای حضور در اجتماع به همان صراحت و ظهور دلالت خواهد کرد بر ناشایستگی دین برای حضور موثر در زندگی فردی. زیرا همانطور که زندگی فردی از زندگی اجتماعی قابل تفکیک نیست منشا اثر بودن دین نیز در این دو حیطه غیر قابل تفکیک است و لذا نفی یکی مستلزم نفی دیگری می باشد.

ذکر این مطالب برای این بود که بدانیم هجمه سکولاریسم به موجودیت و موثریت دین در مرزهای زندگی شخصی متوقف نمی شود و این ایسم با اصل موجودیت و ماهیت دین در ستیزه می باشد. اگر هم در ظاهر آشتی و سازشی بین این تفکر و دین در برخی مقاطع زمانی و مکانی دیده شده و می شود بخاطر این است که دین گاها از ماهیت خود خارج شده و هویت مجعول و انحرافی پیدا کرده است. مثل مسیحیت امروز که در اثر سلب بسیاری از مضامین اساسی و کلیدی آن به طور کلی از حیثیت اولیه خود که مسلما غیر قابل جمع با سکولاریسم است فاصله گرفته و شاهدیم که با این مکتب بر سر یک سفره نشسته اند.

حال دو سوال اساسی در هر ذهن آزاده ای باقی می ماند که غرض از نوشتن این سطور ایجاد آن ها در ذهن مخاطب محترم است. اول این که آیا واقعا در جامعه هایی که مهد تفکر سکولاریسم هستند دین به طور کل از سیاست جداست؟! البته منظور از دین در این سوال معنای عام دین یعنی مکتب و جهان بینی است. حقیقتا سیاستمداران غربی ایدئولوژی های منحرف خود را در سیاست و اجتماع دخالت نمی دهند؟ صرفا به عنوان مثال نقض اگر این گونه است چرا منع از حجاب تبدیل به یک سیاست فراگیر در جامعه غربی شده؟

چرا مبارزه با اسلام حتی در محدوده زندگی های شخصی بصورت اسلام ستیزی یکی از سیاست های اعمالی مشترک در همه دول غربی می باشد؟! سوال این است که آیا به نظر شما مخاطب فهیم و باریک بین تیغ سکولاریسم فقط متوجه دین مبین اسلام به عنوان تنها دین مبرای از انحراف های شیطانی نیست؟ این اولین مسئله که چرا فقط اسلام در معرض حملات سکولاریسم قرار دارد. و دوم این که اگر قرار است تفکیک حوزه ها و حیطه ها باشد چرا فقط در مورد دین باید این قضیه جاری شود؟! چرا سیاستمداران غربی همانطور که حوزه دین را از سیاست جدا می دانند حوزه هنر، علم، اقتصاد را از سیاست جدا نمی دانند؟! چرا پیکان سکولاریسم فقط و فقط متوجه دین است و در سایر حوزه ها سیاست بی شرمانه در خمیرمایه ی هر تز اقتصادی و سیر فرهنگی و پدیده ی هنری و فضای علمی دخالت و تحکم می کند.

امروزه در مهد سکولاریسم اغلب قریب به اتفاق مقولات و حوزه ها تحت تاثیر و حکومت سیاست هستند و سیاستمداران هستند که خط مشی همه حوزه ها را تعیین می کنن. به عنوان مثال می تون به سینما و مصداق بارز آن یعنی هالیوود اشاره کرد که چون مومی در دست سیاستمداران است و امکان ندارد محصولی از این کارگاه عظیم اصطلاحا هنری بیرون بیاید و در دل خود رسالت سیاستمداران بی هنر غربی را به دوش نکشد به نحوی که در بسیاری از موارد بعد هنری و فنی آن ها تحت تاثیر بعد غیر اصیل سیاسیشان قرار می گیرد.

در دنیای امروز هالیوود از موثرترین و گوش به فرمان ترین سربازان جبهه سیاسی مستکبرین غرب نشین به حساب می آید. خلاصه این که اگر قرار بر سکولاریسم است پس سکولاریسم برای همه ادیان و همه مکاتب و همه ایدئولوژی ها . و این که اگر قرار بر سکولاریسم است پس سکولاریسم برای همه حوزه ها و حیطه های مختلف: سکولاریسم هنری، سکولاریسم اقتصادی، سکولاریسم فرهنگی و سکولاریسم علمی ... و در یک کلام: سکولاریسم برای همه!

محمدعابدینی
1389/12/6