سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

نذر شهید کربلا که یک ماه دیگر مسافر شمشیر هاست...

یک ماه دیگر

مشعر ... عرفات ... عجب منایی داری
از زمـزم غـم چـه چـشـمه هایی داری

ایـن عـیـد سـعـیـد هم به قـربان تو باد
یـک مـاه دگـر چـه روضـه هـایـی داری

محمدعابدینی
1391/8/5


بگیر ای آسمان دست زمین را

خــــداونــدا گـــرفــتـار گـــنـاهـم
بـبین طـوفان اشـک و درد و آهم

گـره در کـارم افـتـاده ست یا رب
گـره خـورده بـه درگـاهت نگاهم

تــو و دریــای بـی پـایـان عـفـوت
مـن و صـحـرای اعـمـال تــبـاهـم

تو نـازل می کنی بر شب ستاره
عنایت کن به شب های سیاهم

بـگیر ای آسـمان دسـت زمین را
خــــداونــدا گـــرفــتـار گـــنـاهـم

محمد عابدینی
1391/8/4


کـرده ای بـا غـم خـود پـشـت مـرا چـون پـل خـم
و بــه مــن لــطـف نــمـودی و عــطـا کــردی غــم

چشم من چشمه ی موج است؛ و گر نه اطـلس
بــرکــه ای بــود کــه بــا اشــکِ فــراقـت شد یـم

نــوســانِ دلــم از جــنـبـشِ ســرخِ لــبِ تــوسـت
مـی پـــرد کـــنــتــورم از بـــرقِ نـــگاهــت هـر دم

گــر چــه خــورشــیــدِ مــرا از دلِ صــبــحـم بـردی
ســائــلِ رنــدِ شــبِ جــمــعــه ی چـشمانِ تو ام

نــه فــقــط مــن بــه لــبــم داغِ گــنــاهــت مـانده
لــبِ خــسرو ... لــبِ فـرهاد ... لــبِ مـجنون هم

شـــهــرِ آبـــاد دلـــم هــر چــه مـــقــاوم بـــاشــد
مـــی شـــود بـــر اثـــرِ زلـــزلـــه ی یـــادت بـــــم

شـعـرم آشـفـتـه و گـنـگ اسـت خـودم می دانم
اســبِ وحــشـی غـــزل کــرده ز مــضـمـونـت رم

محمد عابدینی
1391/7/25


محمد عابدینی

هزار و چهارصد و سی و سه سال پیش انسان به مقامی رسید که شایستگی دریافت کامل ترین، جامع ترین و متعالی ترین نسخه برنامه ی زندگی را به دست آورد. برنامه ای عملی، اعتقادی و اخلاقی که ضامن خوشبختی و سعادت انسان در دنیا و آخرت شد. آن هم در مرحله ای از رشد همه جانبه ی تفکر و تمدن بشری. دین مبین اسلام متولد شد و در عمق تاریکی ها و به عبارتی بهتر تشنگی های نسل بشر پا به عرصه ی زندگی فردی و اجتماعی گذاشت. دست انسان را گرفت تا با کمک و راهنمایی و کمک خویش او را به قله های سعادت در دنیا و آخرت نائل کند. انسان در آن عصر به مرحله ای از رشد و تکامل رسیده بود که تعالیم ادیان قبلی عطش روزافزون وی را برطرف نمی کرد. وی به سطح نوینی از فرهنگ و تمدن رسیده بود و خداوند به پاداش این ارتقاء، مترقی ترین دستورالعمل خود را به سان جرعه حیات بخشی از آب زلال به روح تشنه ی وی اهداء فرمود. برنامه ای که تعالی و ترقی آن بشر را تا پایان دهر و تا قیام قیامت از هر مکتب و مذهب و مسلکی بی نیاز ساخت به گونه ای که هیچ مکتب و ایسمی تا کنون نتوانسته و بعد از این نیز نخواهد توانست به رقابت با عمق، غنا و تعالی آن بپردازد. اسلام بخاطر غنای بی حد خود توانسته در این دنیای متغیر و رو به رشد به خوبی از عهده ی اشراب این انسان تشنه برآید و تعلیم و تربیت انسان را به نحوی شایسته بر عهده بگیرد. هزار و چهارصد و سی و یک سال پیش ظرف گوش بشری به این ظرفیت و لیاقت رسید که خداوند زلال آیات وحی را در مجاری آن جاری سازد و به سبب آن روح و جان و جسم آدمی را تطهیر نماید و وی را از صهبای آن سرمست نماید. این امر باعث شد به یکباره جهشی عظیم در منحنی رشد و اعتلای بشر رخ دهد و در خلال همین جهش بزرگ ستاره هایی بی همتا در آسمان ظلمانی دنیا درخشیدن گرفتند. و اما اکنون بعد از هزار و چهارصد و سی و یک سال و بعد از رشد چشمگیر خانواده ی اسلام در جهان و توسعه ی معارف مختلف دینی در همه ی ابعاد بسیار به جاست که اندکی درنگ کنیم و نظری در احوال خود کنیم و ببینیم که آیا علاوه بر حضور اسلام در همه ی عرصه های فردی و اجتماعی – و لو به صورت ظاهری – آیا بذر اسلام در قلب و جان ما نیز جوانه زده است؟ آیا شکوفه های ایمان از شاخسار قلوب ما سر در آورده اند؟ اینجاست که یاد آن  آیه ی شریفه می افتیم که خداوند متعال می فرمایند: قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم (حجرات 14). دین بیشتر از آن که بیرونی باشد امری درونی است و باید از درون انسان شروع به حرکت کرده و به دنیای بیرون او سرایت کند. یعنی مسیر حرکت دین از جوانح به جوارح است. پس در میان هیاهوی این دنیای شلوغ هر از گاهی سری هم به گلدان قلب خود بزنیم و مواظب این نهال مقدس و ظریف باشیم تا خدای نکرده در کوران هواها و هوس ها خشک نشود که اگر این اتفاق بیفتد جلوه های خارجی و اجتماعی آن هیچ سودی نخواهد داشت.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


سیب خیال

لبـــ تــشــنــه ــتــریـن زائـــرِ دریـای سـرابـم
دلــــ ــــداده و درمــــانـــده و در دام شـرابـم

شک نیست که تقصیرِ دو چشمِ شبِ او بود
این گـونه که دیـوانـه و سـرمـست و خـرابـم

محمد عابدینی
1389